فرهنگ مصرف گرایی و آثار آن بر زندگی؛

غالب مردم با نگاه کردن به گروه مرجعی که اختیار کرده اند، دچار دگرگونی ارزشی شده و به جای شعار "بزرگترین گنج، قناعت است" شعاری دیگر را سرمشق خود قرار می دهند: "من می خرم، پس هستم"

به گزارش لرستان خبر ، "حس خیرخواهی و بشردوستی گوشت فروش و نانوا نیست که غذای ما را تامین می‌کند بلکه توجه آنها به نفع خودشان است که موجب این کار میشود. ما از صفات انسانی آنان سخن نمی‌گوییم، بلکه سخن از خودخواهی آنان است..."

 

این ها بخشی از جملاتی است که آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد و به تعبیری نخست تئوریسین نظام سرمایه داری در کتاب مشهور خود "ثروت ملل" نگاشته و بیان می‌کند که برای سامان یافتن یک جامعه "هر کس در پی منافع خود، توسط دست نامرئی، به سوی هدفی رهنمون می شود که اصلا قصد دستیابی به آن را نداشت..." و نسخه می‌پیچید که اگر جامعه‌ای بخواهد به سمت آینده مطلوب گام بردارد باید در تربیت انسان‌های خودخواه تلاش کند. و اینگونه شد که دیگر خودخواهی نه تنها مذموم نبود بلکه امری مطلوب و ممدوح دانسته شد و چه کسی بهتر از یک فیلسوف اخلاق می‌توانست ضمن تئوریزه کردن منفعت طلبی و خودخواهی، آن را جایگزین نوع دوستی کند.

 

 

اما دیری نگذشت که آثار این رویکرد در جامعه مشخص شد و آنگونه که روبرت کوتنر در کتاب "همه چیز برای فروش" بیان می‌کند : "وقتی همه چیز برای فروش است، کسی که وقتش را داوطلبانه در اختیار می‌گذارد، کسی که به بیگانه‌ای یاری می‌رساند، کسی که قبول می‌کند بدون اجبار با دستمزد کم به کارهای عام‌المنفعه بپردازد، کسی که حتی وقتی هیچ کس نظاره اش نمی کند از ریختن زباله در معابر خودداری می کند، کسی که از امکان به دست آمده برای سواری مجانی امتناع می ورزد، به تدریج احساس حماقت می‌کند."

 

 

این آن دنیا و جامعه مطلوبی بود که نوع بشر با احساس فهم و استغنا از وحی تئوریزه کرد و بریده از خدا به دنبال برپایی بهشتی زمینی بود اما...

 

سخن گفتن از کیفیت ظهور نظام سرمایه داری را به مجالی دیگر موکول کرده وبه داستان سرمایه داری ایرانی می پردازیم:

 

 

در اواسط دوران قاجاریه و در نخستین مواجه‌ی ما با غرب، در لابه لای سوغاتی به نام تجدد و ترقی خواهی، ما با چنین رویکردی به فرد و جامعه آشنا شدیم...آن هم توسط کسانی که خواه آنان را روشنفکر بخوانید و خواه سیاستمدار وخواه فراماسونر و...قدر یقین از اقشار مرفه و غنی جامعه بودند...کسانی که غالبا دچار خودباختگی و فهم کودکانه و ناقص نسبت به غرب بودن و اگر نگوییم معارض با دین و شریعت، در غالب موارد بی توجه و کم علاقه به مفاهیم دینی.

 

 

جامعه شناسان بر این عقیده‌اند که همواره مردم به دنبال گروه‌های مرجعی می‌روند که احساس می‌کنند آدم‌های نخبه و برگزیده و کاربلد و قابل احترامی هستند و به این صورت ثروتمندان به عنوان گروه مرجع جامعه پذیرفته شدند.

 

آنچنان که در آیه 79 قصص درباره قارون آمده است: فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ

"پس برقوم خود درآرايش خويش بيرون آمد، كسانى كه خواستار زندگانى اين جهان بودند گفتند: اى كاش مانند آنچه به قارون داده شده ما را مى‏بود، كه همانا او داراى بهره‏اى بزرگ است."

و باید به حال و روز جامعه‌ای که چنین افرادی را به عنوان گروه مرجع خود برگزیده اند دردمندانه گریست.

 

 

افرادی که به تعبیر وبلن با "مصرف متظاهرانه" از کار کردن دوری می‌جویند و صرف داشتن ثروت را برای کسب اعتبار کافی نمی‌دانستند، بلکه برای آنکه نشان دهند انسان‌های مهم و واجب‌الاحترامی هستند سعی می‌کردند که هر چه بیشتر رفتارهای متظاهرانه‌ای از خود به نمایش بگذارند و توریستین وبلن در آستانه قرن بیستم در کتاب "نظریه طبقه تن آسا" چقدر زیبا توخالی بودن معیارهای سلیقه و آموزش و لباس و فرهنگ طبقه تن آسا رابا زبانی طنز به سخره میگیرد.

 

اما فرهنگ مهاجم غرب با تغییر سبک زندگی چه بلاهایی که بر سر نهاد خانواده ما نیاورده است:

غالب مردم با نگاه کردن به گروه مرجعی که اختیار کرده اند، دچار دگرگونی ارزشی شده و به جای شعار "بزرگترین گنج، قناعت است" شعاری دیگر را سرمشق خود قرار می دهند:

"من می خرم، پس هستم"

 

                                                                 

 

این شعار محوری فرهنگ مصرف گرایی است و افراد، شخصیت و هویت و حتی سلیقه خود را وابسته به آن می دانند... تا همین جا نظام سرمایه داری نخستین ظفر خود را یافته و آن تغییر ذائقه و سلیقه و ایجاد نیاز کاذب و در ادامه فوران تقاضا برای کالاها و خدمات و نهایتا بازاری پرمشتری برای محصولات خود است. اما ای کاش داستان به همین مقدار خاتمه می یافت و صرفا دچار بیماری چشم و همچشمی و استحاله فرهنگی و مصرف زدگی می شدیم.

 

 

مسلم است که برای ارضای این نیاز و تقاضاهای کاذب، نیاز به کسب درآمد است و به تعبیر اقتصاددانان، "در اقتصاد ناهار مجانی وجود ندارد"؛ لذا اجبارا سرپرست خانواده یعنی پدر خانواده مجبور به اضافه کاری و در ادامه روی آوردن به شغل دوم و دو شیفت و سه شیفت کار کردن می‌شود و آرام آرام و شاید هم تند تند، حضور پدر و شوهر خانواده در محیط خانه کمرنگ میشود و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که وقتی قوام و ستون خانواده ای تضعیف شد چه بر سر همسر و فرزندان و تربیت و اخلاق آن خانواده می آید چرا که دیگر خانه پدر ندارد و پدر خانواده تبدیل می شود به "نان آور"...("بابا نان داد" را که به خاطر دارید؟!)

 

 

اما سیر ایجاد نیاز و تقاضای کاذب آنقدر پرشتاب است که دو شیفت و سه شیفت کار کردن های مرد خانواده هم پاسخگو نباشد و راهی باقی نماند جز اینکه یا خانواده دچار عقده "احساس فقر" شود و اجبارا به خرید اعتباری رو بیاورد یا اینکه مرد خانواده دیگر کمتر به حلال و حرام بودن درآمد خود توجه کند و رشوه و اختلاس و دزدی و حق السکوت و جاه طلبی و ترک خمس و زکات و انفاق و...

 

اما دنیای مدرن، فکر اینجا را هم کرده است و پیشنهاد سومی دارد: "اشتغال زنان".

 

 

زنان نیروی کار ارزان قیمتی هستند که نظام سرمایه داری که هدفی جز حداکثر کردن سود خود ندارد، هرگز از آن صرفنظر نخواهد کرد و علاوه بر تمامی خباثت هایی که تاکنون به خرج داده طرح راه اندازی گفتمان هایی به تظلم خواهی از زنان را در دستور کار قرار می دهد و یک سری توهمات را رنگ و بوی علمی داده و نام فمنیسم را بر آن گذاشته و گوشه گوشه دنیا، زنان مشتاقانه به مسلخ گاه رفتن را مطالبه می‌کنند. و اینگونه می‌شود که علاوه بر پدر، مادر نیز از محیط خانواده رخت بر می‌بندد و هر چند آسایشی حاصل شود اما دیگر نه زن و نه مرد طعم "آرامش" را نخواهند چشید. اما ای کاش به همین مقدار اکتفا می‌شد و مدرنیته آنقدر گستاخ نمی‌شد که به فکر بهره برداری از زنان در تبلیغات بیفتد و با کمال بی شرمی از "صنعت سکس" سخن براند.

 

در چنین خانواده‌ای (البته اگر دیگر بتوان آن را خانواده نامید!) رفتن به سمت تحدید نسل اجتناب ناپذیر می نماید و شعار جامعه می شود"فرزند کمتر، زندگی بهتر"!!! و بعد از مدتی اعلام می‌شود که در جامعه شیعی ایران نرخ باروری به 1.8 رسیده است، یعنی خانواده‌ها به طور متوسط کمتر از دو فرزند دارند و تا چند دهه دیگر کلماتی به مانند "دایی" و "خاله" و"عمو" و"عمه" را باید به فراموشی سپرد.

 

گریزی نیست لذا اولین جایی که به وجود خواهد آمد یتیم خانه‌های مدرنی هستند که نام "مهد کودک" بر آن می نهند که حاضرند در ازای گرفتن مبلغی گزاف، فرزند دلبند شما را (که مدتی است بیشتر به یک مزاحم رشد و پیشرفت شبیه است تا ثمره و رونق زندگی!) ساعاتی چند به انبوه شعر و مکالمه زبان انگلیسی و... و برنامه های درسی ببندد و دیگر چه جای آغوش مهربان مادر؟! اصلا هم وجدان درد نگیرید که بچه را با چشمان خواب آلود و شاید هم گریان و بغضی در گلو به چنین یتیم خانه هایی می سپارید. ضمنا لازم هم نیست به بنیه جسمی نوزادتان و وظیفه دو سال شیر دادنش فکر کنید چرا که برندهای مختلف شیر خشک و... فکر اینجا را هم کرده اند. چرا بیخودی هیکل خودتان را از فرم بیندازید؟! حیف نیست که شما با این همه استعداد به خانه داری بپردازید و نتوانید به جامعه خود خدمت کنید؟!

 

    

 

به این طریق چند ساعتی می توانید از شر تک فرزندتان! راحت شوید و باقی ساعات روز را هم می توانید بچه را به بازی های کامپیوتری و فیلم های کارتونی بسپارید. اخیرا هم شبکه انیمیشن راه افتاده و دیگر احساس کمبود خاله و عمو نخواهد کرد. خاله شادونه! عمو پوررنگ!...

 

با توجه به اینکه خانواده قرار است مسیر پیشرفت خود را بدون هیچگونه مانعی، پرشتاب طی کند  با وجود انواع کنسروها و مواد غذایی بسته بندی شده دیگر چرا وقت خود را برای پختن رب گوجه و درست کردن ترشی جات و مربا و ... تلف کنیم!؟ لذا بخواهید یا نخواهید باید ارمغان جدید یعنی فست فود را با جان و دل بپذیرید ودر چنین اوضاعی تغییر ذائقه غذایی و در ادامه نابهنجار شدن ظاهر بدنی افراد هم اجتناب ناپذیر می نماید که البته جای هیچ گونه نگرانی نیست. پزشکان زیبایی و وسایل نوین ورزشی هم برای همین شکل گرفتند.

 

 

در چنین حال و روزی که مرد و زن هر دو در حال کسب درآمدند و استقلال مالی دارند و دیگر حوصله و وقتی هم برای محبت کردن باقی نمانده و میلی هم بر فرزنددار شدن نیست و اگر فرزندی در کار باشد با پرداخت پول می توانید چند ساعتی این مزاحم را هم از سر خود بردارید و برای پاسخ به شکم گرسنه تان به فست فودها و رستورانها و ... حواله داده می شوید، واقعا دیگر چه دلیلی برای ادامه زندگی مشترک وجود دارد؟! و چرا آمار طلاق سیر صعودی اکید نداشته باشد؟!

 

 

تمامی فرآیندی که درباره شما تاکنون رخداد داده، باید به نحو اکمل درباره نسل آینده به اجرا دربیاید که شروع آن از مهدکودک بود و در ادامه  این گوشت قربانی به سیستم آموزشی‌ای سپرده می‌شود که در آن نه خبری از آموزش هست و نه پرورش! چرا که در مطلوب‌ترین حالت این سیستم آموزشی متولی تربیت تکنسین و نیروی کار کارخانه‌های نظام سرمایه داری است و نه احیانا تربیت انسان و دیگر از دانشگاه هم نمی توان توقع کارخانه انسان سازی را داشت. با این حال و روز آشفته دیگر چه جای شکوه و گلایه از بالا رفتن سن ازدواج، در حالی که ساختار آموزشی عملا ازدواج را به چنین سنینی موکول می‌کند! و اگر هم ازدواجی رخ دهد، آیا می‌شود دوام آن را متوقع باشیم؟

 

 

خاطرتان هست که زمانی که فرزندتان نوزاد بود، شما فرصت مهرورزی نداشتید؟! به راستی حالا که به سن سالمندی رسیده اید، متوقعید که فرزند دلبندتان که هم اکنون جوانی برومند است با شما چگونه برخوردی داشته باشد؟! نگران نباشید!!! با توجه به اینکه فرزند شما قرار است پرشتاب به ترقی در زندگی بپردازد، دنیای مدرن فکر اینجا را هم کرده: "خانه سالمندان"

 

     

 

خلاصه کنم:

آنچه بیان شد اشاره ای بود به سبک زندگی‌ای که محصول گسترش نظام سرمایه داری است. به واقع در نظام سرمایه داری و در یک مصداق بارز آن یعنی کشور آمریکا، این شرکت‌ها و بنگاه های اقتصادی است که هویت افراد را تعریف می‌کنند و اساسا خانواده مفهوم خود را از دست داده و به جای آنکه نخستین سلول جامعه، نهاد خانواده باشد، با رشد فردگرایی، افراد در شرکت‌ها ساماندهی می‌شوند و به اندازه‌ای که در فرآیند تولید و مصرف موثر باشند هویت و قدر و ارزش می‌یابند. و اساسا با این نگاه اگر خانواده‌ای هم شکل بگیرد با محاسبه اقتصادی رخ خواهد داد؛ به این معنا که دو نفر به جای اینکه هزینه‌های مستقلی را داشته باشند، تصمیم می‌گیرند که با همخانه شدن با یکدیگر، تا اندازه‌ای هزینه‌های زندگی خود را سرشکن کنند!

 

 

شرکت ها هم برای تامین مالی خود متوسل به بانک مرکزی و بانک ها و موسسات مالی خواهند شد و با تزریق پول ربوی، شیپور جنگ با خدا را نواخته و اولین ثمره آن خو گرفتن به لقمه حرام وظهور فحشا و ... خواهد بود.

 

برای گسترش این سبک زندگی به مدد علوم انسانی موجود فقط کافیست برنامه های دیکته شده از صندوق بین المللی پول و سایر مراکز برنامه ریزی را کپی پیست کرده و فقط تیتر آن را لاک گرفته و نام آن را به عنوان برنامه توسعه کشور تغییر دهیم تا بلکه سایر نقاط کشور هم از فرآیند تهرانیزاسیون بی نصیب نمانند.

 

ایمان رضایی

 

انتهای پیام/

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات