نگاهی به زندگی و شهادت جواد سرمالیان از شهدای قرآنی لرستان

جواد سرمالیان از شهدای قرآنی لرستان است، وی پس از اخذ دیپلم با شرکت در آزمون تربیت معلم توانست با رتبهای بالا وارد تربیت معلم شهید مطهری بروجرد شود او که با علاقه فراوان قدم در عرصه علم نهاده بود و میخواست رسالت ائمهاطهار(ع) را ایفا کند به شغل معلمی که شغل انبیا بود مشغول شد.
به گزارش لرستان خبر، شهیدجواد سرمالیان از شهدای قرآنی لرستان به سال ۱۳۳۹ در خانوادهای مذهبی در شهرستان پلدختر دیده به جهان گشود. وی فردی بسیار متواضع، مؤمن و خوش برخورد بود.
در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نقش بسزایی را ایفا مینمود.همدوش دیگر مردم در تظاهرات و راهپیماییها که برعلیه حکومت ستمشاهی برپا میشد حضوری فعالانه داشت.عاشق امام بود و همواره گوش به فرمان امام(ره) بودند به امر ورزش بسیار اهمیت میداد.
شهید دوران ابتدایی تا دبیرستان را در شهرستان پلدختر با موفقیت به پایان رسانید و پس از اخذ دیپلم با شرکت در آزمون تربیت معلم توانست با رتبهای بالا وارد تربیت معلم شهید مطهری بروجرد شود او که با علاقه فراوان قدم در عرصه علم نهاده بود و میخواست رسالت ائمهاطهار را ایفا کند به شغل معلمی که شغل انبیا بود مشغول شد.
با شروع جنگ تحمیلی شهید با درک حساسیت مقطع زمانی که در آن حال حکمفرما بود حضور در جبهه را بر کلاس درس جایز دانست و بدین منظور جبهه کلاس و درس را رها کرده و به دانشآموزان مدرسه جنگ پیوست و در آن مکان مقدس همدوش دیگر همرزمانش به مبارزه علیه دشمن بعثی پرداخت ولی چون شهید دارای روحی ملکوتی بود تاب ماندن در این سرای خاکی را نداشته و پس از رشادتها و دلیریهای فراوان همچون دیگر همرزمانش در منطقه ماووت در تاریخ ۲۵ دیماه سال ۶۶ به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
وصیتنامه شهید سرمالیان
به همسر عزیزم به خانواده محبوبم و به فرزندان دلبند و عزیزتر از جانم حسین و حسام و به دوستانم شما هم بدانید که من در این چند سالی که به جبهه نیامدهام احساس شرمندگی میکردم و همیشه به خود میگفتم فردا در برابر محکمه الهی چهطور جواب خواهم داد.
من این راه را از روی عقل انتخاب نمودم هیچکس مرا وادار به رفتن در این راه نکرد و شما هم با آغوش باز شهادت را از من پذیرا باشید و برایم دعا کنید.اگر در بعضی مسائل بهخاطر ضعف عصبی به کسی پرخاش کردم و کسی از من رنجید شدیداً طلب حلالیت میکنم.
از خانوادهام میخواهم که همانطور که مرا دوست داشتند همسرم و بچههایم را هم دوست داشته باشند.زیرا من از همسرم خیلی راضی بودم او برای من یک شریک نمونه بود فرزندانم را طبق موازین شرع اسلام تربیت کنید تا برای اسلام افرادی مفید باشند و خودتان با حفظ حجاب تداومبخش راه شهیدان باشید.
در مورد آینده همسرم هر طوری که بزرگان فامیل و خودتان میدانید با وی مشورت کنید.به هیچوجه سیاه نپوشید و در مرگ من صورت را نخراشید زیرا اشکال شرعی دارد.باز هم تاکید میکنم که با حفظ حجابتان تداومبخش راه شهیدان باشید.
اگر میتوانید به جبهه بیائید در پشت جبهه خدمت کنید اگر میدانید از شما کاری ساخته نیست لااقل در مجالس و در همهجا با زبان از منافع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی دفاع کنید.
به فرزندم حسین بگوئید که دشمنان اسلام قلب پدرت را در کوههای کردستان شکستند و وقتی حسام بزرگ شد به وی بگوئید که حتماً همراه با برادر بزرگش راه پدر را که همان راه حسین است طی کند.
بیش از این مزاحم نمیشوم این دو وصیتنامه در مراسم شب هفت در گلستان شهدا قرائت شود.در مورد اموال دنیوی که بنده ثروتی ندارم تا اشاره کنم فقط پسانداز ناچیزی دارم که صرف مخارج مراسم خود و آینده فرزندانم شود.
نامهای از شهید سرمالیان
پس از عزیمت از شهر سقز اکنون مدت دو روز است که در این قرارگاه به سر میبریم قرار است که یکی دو روز دیگر عملیاتی داشته باشیم معلوم نیست کی برمیگردد.«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون».
خدایا تو را سپاس و ستایش میکنم بهخاطر اینکه به من فرصت دادی تا با شرکت در این جهاد مقدس بار گناهان خود را که احساس میکنم بر دوشم سنگینی میکند کم کنم.
خدایا بهخاطر این همه گناهانی که مرتکب شدهام شرمسارم که با روی سیاه و با کفنی پُرگناه بهسوی تو بیایم اما با این همه بار گناه امیدوارم چون تو را ارحم الراحمین یافتهام.
برادران مسلمان آخر تا کی باید راکد ماند تا کی میخواهید بمانید مگر از بیشتر ماندن چه نتیجهای عایدتان میشود.در انقلاب سرخ حسین(ع) کمی تعمق کنید و بیدار باشید آیا حسین به فکر فرزندانش نبود آیا حسین در فکر به اسارت رفتن اهل بیتش نبود؟ اما با همه اینها مسئولیت او را به میدان مبارزه کشاند.بله مسئولیت، مسئولیتی که اکنون بر دوش ماست و ما هم باید مانند حسین وارد عمل شویم.
کسانیکه در شهرهای امن جنگ اسلام را بر سینه میزند بیایند و با نحوه رزم بسیجیها این بهترین انسانهای روی زمین آشنا شوند البته پشت جبهه هم باید حفظ شود منتهی آنهایی را که پُرادعا ولی پوچ هستند از خود برانید آنها مسلمانان ابوسفیانی و معاویهای هستند.
خاطرهای از شهید سرمالیان بهنقل از دانشآموز وی
اینجانب پروین بابایی مددکار بنیاد شهید شهرستان پلدختر هستم که در پایه سوم راهنمایی دانشآموز شهید جواد سرمالیان بودم شهید سرمالیان بسیار خوش اخلاق مذهبی و متدین بودند همه دانشآموزان ایشان را نسبت به بقیه معلمین بیشتر دوست داشتند که همین مسئله من را به یاد خاطرهای شیرین از این شهید بزرگوار انداخته که بهطور مختصر بیان می نمایم.
من در پایه سوم راهنمایی شاگرد این معلم دلسوز و فداکار بودم شهید دارای اخلاقی خوب و متین بودند یکروز موقع امتحانات نهایی سوم راهنمایی من سرجلسه امتحان با یک مشکل مواجهه شدم.شهید سرمالیان بدون اینکه من متوجه بشوم بالا سر من قرار گرفته بود.
از بین آنهمه دانشآموز که سر جلسه امتحان بودند ایشان متوجه من شده بود که حالت عادی ندارم و به من گفتند که دخترم چرا رنگ و رویت پریده؟ اگر مشکلی داری به من بگو من در جواب به ایشان گفتم که یک سؤال دارم که اگر نتوانم جواب بدهم از این درس تجدید خواهم شد ایشان به من گفتند که هر سؤالی داری بپرس من هم تا جاییکه بتوانم راهنمایت میکنم اما نمیتوانم جواب سؤال را برایت بگویم چون اینکار خیانت در حق بقیه دوستانت است و تقلب محسوب میشود و ایشان با رهنمایی خود توانست من را از تجدید شدن رها سازد و این آخرین دیداری بود که من با معلم دلسوز و فداکار خود داشتم و بعد از مدتی خبر شهادت ایشان را شنیدم که خیلی ناراحت شدم.
هیچوقت آن لحظه امتحان ریاضی از یادم نمیرود و همشه در خدمتگذاری به خانوادههای شهدا نهایت تلاش خود را دارم و اکنون که محل خدمت اینجانب مددکاری بنیاد شهید است همیشه در سرکشی به خانواده شهید سرمالیان یک احساس خاصی دارم و امیدوارم که در این نهاد مقدس بتوانم خدمت کوچکی نسبت به خانوادههای شهدا انجام بدهم تا از این طریق بتوانم دین خود را نسبت به شهدا ادا نمایم.
انتهای پیام/
منبع: ایکنا