باید بپذیریم که رهبرانقلاب به دولت یازدهم میدان کافی برای عرض­اندام در دیپلماسی را داده است. تا آنجا که رئیس جمهور قبل از سفر به آمریکا گفت «من اختیار تام دارم. »



۱ - نحوه­ برخورد امام (ره) در ماجرای پذیرش قطعنامه­ی ۵۹۸

به گزارش افکارنیوز ، امام خمینی (ره) تا بیست روز قبل از پذیرش قطعنامه­ی ۵۹۸، موافق پذیرش قطعنامه نبود و صریح و بدون تقیّه شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه» را در مقابل شعارِ «جنگ جنگ تا پیروزی» که توسط بدنه­ی اصلی مدیریت جنگ- که در راس آن­ها آقای هاشمی رفسنجانی بود- مطرح می­کرد. تفاوت این دو شعار در نحوه­ی پایان جنگ بود. این مطلب را یک­ماه قبل، رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان مطرح کردند و دو روز بعد توسط سایت شخصی آقای هاشمی رفسنجانی و از قول ایشان تائید شد. این سوال که چرا امام (ره) قطعنامه را پذیرفت و چرا اینگونه پذیرفت سوالی است که پاسخ به آن در فهم نحوه­ی مواجهه­ی ولی­فقیه با «جامعه» و «خرد جمعی» مسئولان، ما را یاری خواهد کرد.

امام قطعنامه را پذیرفت ولی تعبیر «جام زهر را نوشیدم» را به کار برد تا این سوال برای تاریخ انقلاب باقی بماند که قلباً و عقلاً راضی به چنین کاری نبوده­است. در همان ایّام یک پیامِ بلندبالا و دست­نویس منتشر کرد که معروف شد به «پیام قطعنامه» ، و در این پیام با وجود حمایت از کارشناسان و مدافعین پذیرش قطعنامه، پنبه­یِ مبانی نظری آن­ها را زد! پیام قطعنامه «منشور روابط بین­الملل انقلاب اسلامی» و «منشور مبارزه و جهاد» بود و پاسخی بود به اظهارات مدافعین قطعنامه که آن­روزها مکرّر از «خستگی مردم از جنگ» سخن می­گفتند.

اصلاً در این پیام امام مبانی نظری خود را برای دفاع از ادامه­ی جنگ ارائه داد. به این کار امام می­گویند «نسبیت در عمل، همراه با صلابت در نظر» ؛ یعنی اگر چه در عمل، موضع خود را تغییر داد و قطعنامه را پذیرفت ولی همزمان نظرات و اصول انقلاب را با صلابت مطرح نمود و زیر بار اصول حاکم بر گفته­های مدافعین پذیرش قطعنامه نرفت.

ماهیت رمزآلود چنین برخوردهایی را باید واکاوی کرد. این چه پذیرفتنی است که مبانی نظری آن پذیرفتن را خود امام زیر سوال می­برند؟ این رفتار پیچیده­ی ولایت فقیه در نسبت با جامعه چه مبنایی دارد؟

۲- طرح درستِ سوال درباره­ی نحوه­ی برخورد رهبری در قبال سیاست خارجه­ی دولت یازدهم

باید بپذیریم که رهبری به دولت یازدهم میدان کافی برای عرض­اندام در دیپلماسی را داده است. تا آنجا که رئیس جمهور قبل از سفر به آمریکا گفت «من اختیار تام دارم» . نحوه­ی برخورد تعاملی رهبری با دولت در زمینه­ی سیاست­خارجه به گونه­ای بوده که حتی یک­عده­ای از اصولگراها و منبری­ها سعی کردند با مشابهت­سازی این مذاکره با صلح حدیبیه و صلح امام حسن (ع) مهر تائید بر آن بزنند- درستی یا نادرستی­اش بماند-.

در اولین سخنرانی رهبری پس از سفر نیویورک رئیس­جمهور، لحن حمایتی ایشان از دولت، بر لحن انتقادی می­چربیدو سعی کردند بیشتر حمایت از دولت نمود داشته باشد؛ تا جایی که این بیانات بازدارندگی از نقد تند به دولتمردان را هم در پی داشت. در آن سخنرانی ایشان به ذکر عبارت «برخی اقدامات نا­به­جا» اکتفا کردند.

از طرفی هیچ واکنشی از سوی دفتر رهبری نسبت به اظهارات دکتر ظریف- که طی مصاحبه­ای با یکی از شبکه­های آمریکایی «نظر رهبری درباره­ی افسانه بودن هلوکاست» را، به اشتباه در ترجمه ارجاع دادند- انجام نشد.

مجموعه­ ی این برخوردهای رهبری را در نظر داشته باشید و مقایسه کنید با اظهارات ایشان در اولین روز سال ۹۲ در حرم امام رضا (ع) و یا مقایسه کنید با مجموعه­ی بیانات ایشان در حوالی ۱۳آبان سالهای دهه­ی هفتاد و دهه­ی هشتاد. برای هر فردی که با بیانات رهبری انس داشته باشد محرز است که ایشان «نفس مذاکره» را - فارغ از اینکه محتوا و نتیجه­اش چه باشد- به لحاظ استراتژیک نمی­پسندند و حتی به مذاکراتی که بین ایران و آمریکا در مورد یک کشور سوم-یعنی عراق- هم انجام شده بود خوشبین نبوده­اند. ایشان در تبیین «نرمش قهرمانانه» - که بعضی جریانات رسانه­ای آن­را مستمسک تائید مذاکره با آمریکا قرار دادند- به گونه­ای سخن گفته­اند که از جمع آن با سایر سخنرانی­های رهبری در رابطه با مذاکره با آمریکا پنبه­ی مبانی نظری مذاکره زده خواهد شد! با این وجود این سوال باید مطرح گردد که چرا رهبری تند و صریح دولتمردان را نقد نمی­کنند؟ چرا قبل از رفتن دولت به آمریکا که زمزمه­های مذاکره به طور جدّی مطرح بود حرف­هایی نزدند که پیشگیری بشود؟ این میدان دادن چه سرّی دارد؟

به نظر هم نمی­رسد شرایط نسبت به سال گذشته که در همین شرایط تحریم بودیم و ایشان فرمودند «ما در شرایط بدر و خیبر هستیم» - تحت فشار اقتصادی هستیم ولی قدرت نرم وعمق استراتژیک در جهان هم داریم- خیلی فرقی کرده باشد. به نظر می­رسد سرّ این نحوه­ی مواجهه را باید در مبانی روابط ولایت فقیه با جامعه جستجو کرد.

۳- پیچیدگی­های فهم رابطه­ی «ولی فقیه» با «جامعه»

در طرح نظریه­ی ولایت فقیه یکی از صورت­مساله­های اساسی، جایگاه مردم در این نظریه است. طرح درست این موضوع در طرح ولایت فقیه مغفول مانده است و این غفلت جفاهای زیادی در مورد ولایت فقیه درپی داشته است. رهبری در یکی از دیدارهای سال­های اخیر با گروهی از علما از آن­ها خواسته بود زیبائی­های ولایت را برای مردم تبیین کنند.

عمده ­ی تفسیرهایی که از اول انقلاب تا کنون در تبیین رابطه­­ی مردم و ولایت فقیه مطرح شده است به یک طرف این رابطه توجه داشته اند که مردم باید از ولایت فقیه تبعیت و تولی کنند. درحالی که رابطه­­­­ی مردم با ولی­فقیه رابطه­ای دوطرفه است؛ سوی دیگر این رابطه این است که ولی فقیه هم در صدد رشد فهم و اندیشه و آزادسازی ظرفیت­های فکری جامعه است. یکی از اهداف تولی و تبعیت از ولی فقیه و شاید مهمترین هدف آن بلوغ تمایلات و اندیشه­­ی جامعه است. اینگونه نیست که رسیدن به یک وضعیت آرمانی، چه مردم فهمیده باشند و چه نفهمیده باشند، چه دوست داشته باشند چه دوست نداشته باشند آرمان و افق انقلاب اسلامی باشد. شیعه وضعیت آرمانی را در تکامل مردم می­داند؛ یعنی آن نقطه­ی آرمانی که برای ما از یک جامعه­ی شیعی تصویر شده است نقطه­ای نیست که فقط «ساختارهای اجتماعی» وضعیت مطلوب دینی پیدا کرده باشند، بلکه علاوه بر ساختارهای اجتماعی و مهم­تر از آن، «مردم» جامعه­ی شیعی به بلوغ دینی رسیده باشند.

با این تفسیر، هدف از ولایت در تشیّع «به بلوغ رساندن مردم» است. هر تفسیری از ولایت فقیه که این مساله را مدّنظر قرار ندهد ناقص است و نمی­تواند برخوردهای امام و رهبری را به خوبی بفهمد و از تحلیلِ آن درمی­ماند.

وقتی یکی از اهداف رهبری انقلاب به بلوغ رساندن تدریجیِ فهم جامعه باشد ضروری می­گردد تا در مدیریت و تدبیر مسائل انقلاب این موضوع لحاظ گردد. یکی از واقعیت­هایی که برای طرح آرمان­ها و نحوه­ی طرح آرمان­ها باید مورد توجه قرار گیرد، میزان درک و فهم و عمق جامعه درباره­ی اصول انقلاب اسلامی است. رهبری متناسب با میزان درک جامعه تصمیم­گیری های کلان نظام را تنظیم می­کند. یکی از ملاحظات رهبری اولاً در اتخاذ تصمیم­های اجتماعی، و ثانیاً در ادبیات طرح آن در جامعه این است که سطح درک نخبگان، کارشناسان و مردم جامعه ظرفیت پذیرش آن تصمیم را دارد یا خیر. اگر جامعه-به طور کلی- در فهم برخی مسائل به بلوغ لازم نرسیده باشد، رهبری هم ادبیات خود را و سطح خواسته­ها و انتظاراتش را و سطح تصمیمات را با آن­ها تنظیم می­کند.

۴- میدان­ دادن به نظرات خام و نپخته برای تجربه­ کردن و فهم­ کردن

در نظام جمهوری اسلامی و ذیل ولایت فقیه اینطور نیست که همه­ی خواسته­های رهبری و همه­ی آنچه رهبری طلب می­کنند توسط مجموعه­های مختلف دنبال شود. این موضوع حتی در مجموعه­هایی که مستقیماً زیر نظر ایشان هستند هم مطرح است. علت اصلی را هم باید در عدم فهم عمیق بیانات امام و رهبری دنبال کرد.

در برخی از موضوعات رهبری به برخی راهبردهای غلط میدان می­دهند تا آن راهبردهای غلط تجربه شوند و اشتباه­بودن آنها در میدان عمل مشخص شود. البته ترجیح رهبری بر طرح یک گفتمان فکری و عمیق و حرکت مسئولین بر مدار آن گفتمان است، اما اگر اصرار بر یک راهبرد غلط از سوی طبقه­ای از کارشناسان، نخبگان و طبیعتاً طبقه­ای از مردم باشد رهبری - با ایجاد یکسری قیود کلّی- میدان را در اختیار آن عملیاتی شدن آن راهبرد قرار می­دهند تا غلط بودن آن به لحاظ عملی فهم شود. شبیه برخوردی که اوایل دهه­ی هشتاد در زمینه­ی مسائل هسته­ای با دولت وقت انجام دادند. ایشان این موضوع را سال ۸۶ اینگونه تشریح کردند:

«همین مسئله ی انرژی هسته ای را که باید پشتوانه ی مستحکم اعتماد به نفس ما ملت ایران میشد، خواستند وسیله ای بکنند برای اینکه اعتماد به نفس را از ما بگیرند. هی فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید. رسیدند به کارخانه ی یو. سی. اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید. … بنده آن وقت به مسئولین گفتم که اگر این حرف را گوش کردید، فردا خواهند گفت باید معادن اورانیوم را هم که توی این کشور هست، کلاً یک جا جمع کنید بدهید به ما، تا خاطرجمع شویم که شما نمیخواهید بمب اتم بسازید!

این فرایند عقب نشینی البته برای ما یک فایده ای داشت - بی فایده نبود این عقب نشینی ها - فایده اش این بود که هم خودمان وعده ها و حرفهای رقبای اروپائی و غربی را تجربه کردیم، هم افکار عمومی دنیا تجربه کرد. امروز هر کس به ما میگوید آقا تعلیق موقت بکنید، ما میگوئیم تعلیق موقت را که یک بار کردیم؛ دو سال! دو سال تعلیق موقت کردیم. فایده اش چه شد؟ اول گفتند موقت تعلیق کنید، گفتند تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازی ای در سطح دنیا درست کردند - در سطح مطبوعات و رسانه ها و محافل سیاسی - وای، داد، داد، ایران میخواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این را تجربه کرده ایم؛ دیگر، تجربه ی جدیدی نیست. آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافی نیست؛ اصلاً باید بکلی بساط اتمی را جمع کنید.

همین اروپائی ها که میگفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتی این کار را کردیم، گفتند بایستی جمع کنید! این فرایند عقب نشینی، این فایده را برای ما داشت؛ هم برای خود ما تجربه شد، هم برای افکار عمومی دنیا تجربه شد. لیکن عقب نشینی بود دیگر؛ عقب نشینی کردند. » (دیدار رهبری با دانشجویان استان یزد-سال ۸۶)

۵- کدامیک صحیح است: «حذف اجتماعی روش­ها و راهبردهای غلط» ، «تن­دادن به روش­ها و راهبردهای غلط» ، «عبوردادن از روش­ها و راهبردهای غلط» ؟

در مواجهه با استراتژی­ها، راهبردها، تفکرات و نظرهای غلط و نپخته­ای که طبقه­ای از رجال سیاسی، مسئولین و مردم به آن اعتقاد دارند به عنوان رهبر جامعه اسلامی چه باید کرد؟ سه راه حل جلوی راه رهبر جامعه­ی اسلامی قرار دارد:

یک راه حل ساده این است که اجازه­ی رشد و نمو آن کسانی که ذهنشان دارای راهبردهای غلط است را در عمل بگیرد. با این کار حتی اگر آن گروه به لحاظ عملی تن بدهد و بپذیرد، ولی به لحاظ نظری و عقلانی نپذیرد، در مراحل بعد دوباره آن راهبرد غلط به بروز خواهد رسید. لذا راه حل خوبی نیست ولو رهبر جامعه­ی اسلامی قدرت لازم را برای این کار داشته باشد.

راه حل دوم این است که راهبردهای غلط را بپذیرد چون یک طبقه­ای از اجتماع آن­را قبول دارند. این کار نیز طبیعتاً درست نیست. زیرا ولایت و سرپرستی فقهی و حِکمی جامعه انجام نمی­شود. در واقع طبقات جامعه ولایت می­کنند که می­شود همان دموکراسی. یعنی هر چه اکثریت گفت همان درست است، که این نظریه از اساس مشروعیت ندارد. با توجه به اینکه چندین راهبرد در عرصه­ی مدیریت اجرایی کشور تجربه­شده است، عرصه­ی مدیریت کشور تبدیل خواهد شد به عرصه­ی آزمون و خطا. در این صورت ولی فقیه می شود جادّه­صاف­کنِ عرفی سازی دین! یعنی تحلیل دینی موضوعات مختلف اجتماعی، با نظر مردم تنظیم می­شود.

راه حل سومی هم هست که نه «حذف» است و نه «پذیرش» ، بلکه «عبوردادن و گذردادن» طبقات اجتماع از آن راهبرد و نظر غلط است. به نظر می­رسد امام و رهبری با عدول کردن در عمل- البته در یک چارچوب مشخص- و با حفظ صلابت در نظر و عدم پذیرش مبانی فکری و اصول حاکم بر آن راهبرد غلط، این کار را انجام می­دهند. یعنی «در مقام عمل» اجازه­­­ی عرض­اندام به راهبردهای غلط می­دهند و آن راهبردها و روش­های غلط را تا جایی که به مبانی انقلاب ضربه نزنند در خدمت انقلاب به کار می­گیرند، ولی «در مقام نظر» حرف و نظرات اصیل انقلابی را مطرح می­کنند.

۶- ذات پیشرونده­ی انقلاب و نظرات نپخته­ و راهبردهای غلط دولت­ها

در طول سی و چندسال انقلاب مواردی بوده است که دولت­ها راهبردهای اشتباهی در برخی موضوعات خیلی کلان سیاست خارجه، اقتصادی و فرهنگی داشته­اند که حتی در برابر راهبرد انقلاب اسلامی قرار داشته­ اند.

ولی ولایت فقیه آزادی عمل و میدان به آن­ها داده است تا تجربه شوند و حتی از آن راهبردهای غلط به نفع انقلاب اسلامی کمک گرفته­اند. این موضوع را رهبری در سال ۸۸ اینگونه بیان کردند: «بعضی مدیریت­ها در بخشی از برهه­های این سی سال زاویه­هایی با مبانی انقلاب داشتند؛ اما ظرفیت انقلاب توانست این­ها را در درون خود قرار بدهد؛ آن­ها را در کوره­ی خود ذوب کند؛ هضم کند و انقلاب بر ظرفیت خود، بر تجربه­ی خود بیافزاید و با قدرت بیشتر راه خود را ادامه بدهد… انقلاب راه خود را، مسیر مستقیم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همه­ی کسانی که با انگیزه­های مختلف در درون این نظام قرار گرفته­اند، خواسته یا ناخواسته، به توانایی این نظام کمک کردند. به این حقیقت بایستی با دقت نگاه کرد؛ این ظرفیت عظیم ناشی از همین جمهوریت و اسلامیت است؛ از همین مردم­سالاری دینی و اسلامی است؛ این است که این ظریفیت عظیم را به وجود آورده است. و راز ماندگاری و مصونیت و آسیب­ناپذیری جمهوری اسلامی هم این است و این را جمهوری اسلامی در ذات خود دارد» (رهبر معظم انقلاب-۱۲ مرداد ۸۸)

۷- خوش­بینی رهبری به «تئوری و نظریه­ی دولتمردان» است یا «نیّت دولتمردان» ؟

در مورد رویکرد و راهبرد دولت یازدهم بخصوص در حوزه­ی سیاست خارجه اظهارنظرهای دولتمردان را در کنار بیانات رهبری قرار دهیم-چه بیانات یکساله­ی اخیر و چه بیانات بیست ساله­ی اخیر در قبال مسائل سیاست خارجه، بخصوص بیاناتی که اوائل دهه هشتاد در این زمینه داشته­اند- می­توان به جمع­بندی رسید راهبردی که در حال دنبال شدن است انطباق با نظر رهبری ندارد و رهبری با گفتمان­سازی و طرح اصول انقلاب در سخنرانی­ها از یک سو مردم را متوجه این موضوع می­فرمایند و از سوی دیگر با حمایت از مسئولین دیپلماسی آزادی عمل لازم برای تجربه­شدن این راهبرد را می­دهند.

آنچه رهبر انقلاب در اولین سخنرانی­شان پس از سفر نیویورک رئیس­جمهور تحت عنوان «خوش­بینی به تیم دیپلماسی» مطرح کردند، نباید لزوماً به معنای خوش­بینی نسبت به تئوری مدیریتی و تئوری سیاست­خارجه­ی دولت دانست. بین «نیّت و شخصیت فردی» و «نگاه راهبردی و نگرش و تفکر مدیریتی» افراد باید تفکیک کرد. اعتماد به «افراد» با «اعتماد به تئوری و نظریه­ی افراد» متفاوت است. برای فهم این تفکیک ذکر ماجرایی درباره­ی مذاکره با آمریکا در سال ۶۹ خالی از لطف نیست:

در سال ۶۹ عطاءاله مهاجرانی مقاله­ای در باره­ ی ضرورت مذاکره با آمریکا نگاشته بود؛ تحت عنوانِ «مذاکره­ ی مستقیم» . این مقاله از آنجا که او یکی از افراد اثرگذار در دولت وقت بود سروصدای زیادی داشت. رهبر انقلاب در همان ایام در خطبه­ های نماز جمعه بحث تفصیلی در مورد عدم مذاکره با آمریکا را تبیین نمودند. بعد از سخنرانی رهبری برخوردهای تندی با عطاءاله مهاجرانی در همان روزها شد. رهبری نامه­ ای به عطاءاله مهاجرانی نوشتند که حقیقتاً می­تواند درس عبرت و آموزشی برای نحوه­ ی برخورد ما در چنین مواردی باشد:

«بسمه تعالی
برادر گرامی، آقای عطاءالله مهاجرانی
شنیدم بعضیها از حرفهای امروز من، قصد طعن و توهینی نسبت به جناب عالی استنباط کرده اند و شاید بعضی خواسته اند یا بخواهند آن را مستمسکی برا ی اهانت به شما بسازند.
اعلام می کنم که این استنباط غلط است. من یک فکر را تخطئه کرده ام و نیت توهین به کسی نداشته ام و اگر بدون اراده ی من به شما توهین شده است، از شماعذر می خواهم. من شما را ده سال است به صدق و صفا و طهارت می شناسم و مطمئنم جزدلسوزی و خیرخواهی، نظری نداشته اید.
شما همچنان برادر خوب من هستید و حداکثر آن است که به توصیه ی شمادر مقاله ی «مذاکره ی مستقیم» (۱) عمل نخواهیم کرد.
والسّلام علیکم - سیّدعلی خامنه ای - ۱۲/۰۲/۱۳۶۹»

تفکیک بین «راهبرد و روش» پیشنهادی مهاجرانی و «شخص» او در این نامه را می­توان ملاحظه نمود و می­توان این نحوه­ی برخورد را به عنوان یک برخورد اخلاق­مدارانه در عرصه­ی فعالیت­های سیاسی به­کار برد؛ یعنی می­توان همزمان فکر و نظر فردی را زیر سوال برد ولی خود آن شخص را تائید نمود.

۸- آیا سکوت­کردن در شرایط فعلی همان همراهی با رهبری است؟

نحوه­ی عملکرد دغدغه­مندان انقلاب اسلامی در چنین برهه­هایی باید با ظرافت و دقت همراه باشد. اکنون که دولت نظر به مذاکره دارد و برخی طبقات جامعه نیز مذاکره را راه درمان مشکلات کشور می­دانند وظیفه­ی دلسوزان و علاقه­مندان به خط اصیل انقلاب اسلامی چیست؟ اگر درباره­ی مذاکره با آمریکا حرفی زده نشود به تکلیف خود عمل کرده­ایم؟ چه کنیم تا در این ایّام در امتداد رهبری انقلاب حرکت کنیم؟ سکوت و همراهی کامل با دولت یازدهم همراهی با انقلاب است؟

با توجه به توضیحاتی که در بندهای قبل ذکر شد «حوزه­ی نظر» باید از «حوزه­ی عمل» تفکیک شود. آزادی عمل به دولت- با حفظ خط قرمزها و در یک چارچوب مشخص- نباید لزوما با «همراهی در نظر دولتمردان» همراه باشد. در مقام نظریه­پردازی و گفتگو درباره­ی راهبرد انقلاب اسلامی باید با صراحت گفتگو کرد، همانگونه که امام خمینی (ره) پس از پذیرش قطعنامه و رهبری پس از پذیرش راهبرد دولت هشتم در اوایل دهه­ی هشتاد عمل کردند. اتّفاقاً باید استدلال­های عمیق و دقیق و روشن در فضای جامعه به حدّ اشباع برسد و بحث از سیاست­خارجه انقلاب اسلامی به طور جدّی طرح گردد تا بواسطه­ی آن جامعه و طبقه­ای از دولت­مردان و رجال سیاسی را از راهبردهای غلط عبور بدهیم. بهترین کمک به رهبری این است که فضای جامعه را به لحاظ فکری و نظری محیّای فهم راهبرد اشتباه در مذاکره با آمریکا نمائیم.

۹- آیا تکلیف دلسوزان انقلاب حمله و نقد به اشخاص دولت و تیم دیپلماسی است؟

در نقد یک عملکرد و یا یک راهبرد، یک ادبیات این است که شخص را مورد نقد قرار دهیم و نیت و شخصیت او را مورد نقد قرار دهیم، یک ادبیات این است که نظر و مبانی نظری و ساختار اندیشه­ی او را با یک نگاه عمیق مورد بررسی قرار دهیم. به نظر می­رسد روش دوم هم کارآمدی بیشتری برای شخصی که او را نقد می­کنیم دارد و هم کارآمدی بیشتری در تفهیم مطلب به جامعه دارد. یکی از ملاحظاتی که باید مدّنظر دلسوزان انقلاب قرار گیرد این است «نحوه طرح مساله» و «ادبیات نقد» تیم دیپلماسی و دولت نباید به شکلی باشد که موجب سوءاستفاده­­ی دشمنان قرار گیرد. تلقّی وجود اختلاف و دعوای سیاسی داخلی موجب دریده­تر شدن رقبای دیپلماسی خواهد شد. به نظر می­رسد هر ادبیاتی که «بی­اعتمادی داخلی» به تیم مذاکره کننده را القا کند ادبیات مطلوب دشمن خواهد بود. هر ادبیاتی که سطح نقد به نقد رفتارهای شخصی افراد یا تمسخر آن کشیده شود مناسب نخواهد بود.

۱۰- «لَج­درآوردن» و «روکم­کنی» بزرگترین مانع و حجاب برای ارتقای فهم حامیان نظریه­ی مذاکره

همه­ی حرف این مقاله این بوده است که باید مسئولین، نخبگان و طبقات اجتماعیِ مدافع مذاکره با آمریکا را متوجه ابعاد مختلف آن نمود و اگر اشتباهی در راهبرد و رو ش دارند آن­ها را از آن راهبرد غلط عبور بدهیم. یکی از موانعی که اجازه­ی تفکر و تامل را از جریان­های ذکرشده می­گیرد ادبیاتی است که به جای طرح درست صورت مساله، فضائی ایجاد کند که حرف­ها شنیده نشود. لج درآوردن در چنین مباحثی حجاب و حایلی ایجاد می­کند که حرفی شنیده نشود و یک نظر غلط در جامعه باقی بماند. کما اینکه با وجود تکرار اشتباهات در دهه­های گذشته هنوز این تفکر باقی مانده است. تمسخر و تندی باعث به حرکت درآمدن جریان جامعه به سمت فهم ناکارآمدبودن مذاکره نمی­شود، بلکه باعث ایجاد فضای رادیکال­تر برای مذاکره­کنندگان و مظلوم­نمائی آن­ها می­گردد.

۱۱- کم­کاری در تبیین درست موضوع، علّت حل­نشدن مساله­ی مذاکره با آمریکا در برخی طبقات اجتماعی


باید پذیرفت اینکه مساله­ی علی­الظاهر روشن عدم مذاکره با آمریکا هنوز در بین مسئولین کشور و برخی طبقات اجتماعی حل نشده است. حل­نشده بودن و کارآمد دانستن مذاکره با آمریکا برای پیشبرد مسائل داخلی ضعف همه­ی فعالان و رسانه­های سیاسی اجتماعی طرفدار انقلاب است. ادبیات و نحوه­ی طرح نقد به مذاکره با آمریکا را باید بازبینی کرد. باید عمیق­تر و دقیق­تر این موضوع را شکافت. در جامعه بعید است کسی باشد که نظر به «ظالم بودن» آمریکا ندهد، منتها اختلافات در جای دیگری است؛ اختلاف بر سر راهبرد و منشور سیاست­خارجه­ی جمهوری اسلامی است. به نظر می­رسد در این باب «شعارزدگی» موجب عمق نیافتن دلایل عدم ارتباط با آمریکا شده است باید عمیق­تر و جدّی تر این موضوع مطرح گردد.
در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات