سیل ایرانشهر به قلم شهید رحیمی/

از عصر 26 رجب باران باریدن گرفته بود. به قدری این باران در آن گرما برای ما جالب و ارزشمند بود که خدا می‌داند. درختها شستشو شده و نخل‌های زیبا با ثمرهای خود جلوه تازه‌ای یافتند. زمین تمیز گردید و بسیار لطیف. در حضور دوستان در اطاق نشسته و منظره زیبای نزول باران را با ولع و شعفی خاص می‌نگریستیم و گویا جان تازه‌ای در کالبد آفتاب دیده خود احساس می‌کردیم.

از عصر 26 رجب باران باریدن گرفته بود. به قدری این باران در آن گرما برای ما جالب و ارزشمند بود که خدا می‌داند. درختها شستشو شده و نخل‌های زیبا با ثمرهای خود جلوه تازه‌ای یافتند. زمین تمیز گردید و بسیار لطیف. در حضور دوستان در اطاق نشسته و منظره زیبای نزول باران را با ولع و شعفی خاص می‌نگریستیم و گویا جان تازه‌ای در کالبد آفتاب دیده خود احساس می‌کردیم.

شب 27 رجب فرا رسید. بارش ادامه داشت. گاهی عمداً زیر باران رفته تا گرما و حرارت زائد بدن دفع شود و رفع گردد. حضرت خامنه‌ای با آقایان موسوی و راشد یزدی به مسجد آل‌الرسول که یگانه مسجد شیعه آن بلد بود برای اقامه نماز جماعت و شرکت در مجلس شب بعثت حرکت نمودند. من ماندم که بعد از تجدید وضو به دوستان عزیز ملحق شوم.

باران مرتباً می‌بارید و ما از این آرامش قبل طوفان در کمال بی‌اطلاعی بودیم. مدتی ماندم و به بارش باران نظاره می‌کردم تا آنکه وضو گرفته و راهی مسجد آل‌الرسول شدم. چه رفتنی که طوفانی مهیب در جلو داشت. از کوچه‌ای که معمولا رد می‌شدم خواستم وارد خیابان شوم که طوفانی به سوی کوچه در حرکت بود. به سرعتی عجیب برگشتم تا از راه دیگر روم که همان صحنه وحشتناک پیش آمد، تمام راه‌هایی که منتهی به مسجد می‌شد مسدود بود. سیل آمد، چه سیلی که همه را محاصره کرده بود. با عجله به طرف منزل برگشتم تا نماز را بگذارم و آماده شوم تا چه صحنه‌ای پیش آید. نماز را به حالت وداع آخرین به جای آوردم که همیشه نماز باید وداعی باشد.

آن شب چه نمازی خواندم که همه‌اش وداع بود. زیرا ناله و شیون‌ها و فرود آمدن و ریختن باران با صدایی دلخراش و فریادهای ساکنان خانه‌ها و نزدیک شدن سیل به فاصله یک حیات باعث شده که در این دیار غربت و دور از دوستان تبعیدیم که آنها در مسجد آل‌الرسول محاصره شده بودند و قریب به دوهزار کیلومتر دور از وطنم دیگر امیدی به حیات نداشته و با همه وداع کنم.

نماز مغرب و عشاء را تمام کرده که فریادهایی حزن‌انگیز چنان مرا از خود بیخود نمود که بی‌اختیار کلید حیات را در دست گرفته در حالی که لباسهایم را کنده به قصد نجات برادران و خواهران عزیزم حرکت نموده و با عجله خانه را ترک کردم. تمام کوچه را آب فرا گرفته بود. وارد حیاط مقابل شدم گریه و ضجه عده‌ای زن و بچه هر دلی را با هر سختی و قساوتی که داشت می‌لرزاند. آنها بر روی دیوار فریاد می‌زدند و خود را در حالی که خیس شده، بدون چادر، با وضع اسفبار آلوده به گل و... خود را فراموش کرده و می‌گفتند برای خدا مادرمان را نجات دهید که زیر آوار مانده.

فوراً آنها را با دوش خود پائین آورده عده‌ای بالای دیوار رفته، عده‌ای به داخل حیاط در حالی که از آب موج می‌زد با شیلنگ زنی آغشته به گل و لای را در حال بیهوشی و اغما بالا آورده و همگی او را گرفته پائین آوردیم. دختر جوانش که از شمال به دیدنش آمده بود و همه گرد هم نشسته و مجلس انسی داشته و این صحنه تکان دهنده و ویران کننده پیش آمده بود بر روی جسد مادرش اشک می‌ریخت و ضجه‌کنان نوحه‌سرایی می‌کرد و دل‌های نظاره کنندگان را می‌سوخت. همه بی اختیار اشک می‌ریختیم.

حیاط بین حیاط ما و حیاط فرود آمده این بیچاره‌ها را آب به تدریج فرا می‌گرفت و به تمام اطاقها سرایت نمود. ساکنان این دو حیاط و وسایل حیاط فاصل را با سرعت به حیاط خودمان که فعلاً آب به دیوار آن رسیده است برده و وسایل را به زور و اصرار خودم به دوش می‌کشیدم و می‌بردم زیرا صاحب اثاثیه‌ها آنچه نمی‌اندیشید درباره وسایل خیس شده خود بود و می‌گفت بردنشان چه فایده که الآن دیوارها بر خودمان فرود آمده و زیر آوار خواهیم ماند.

فضای ایرانشهر مملو از فریادها و ناله‌ها بود و طنین این صداها رعشه بر تمام وجودمان می‌افکند. نیمه شب با دلی پر از غم و اندوه به خواب رفته و بعد از چند ساعتی استراحت و نماز صبح برای اطلاع از وضع شهر از منزل خارج شدیم. شهر چهره اصلی خود را کاملاً از دست داده و دگرگون شده به شهری جنگ‌زده و ویران شده شبیه بود تا شهری سیل‌زده.

خانه‌ها، مغازه‌ها، همه و همه به کلی ویران شده و با خاک یکسان گردیده بود. به خیابان کمربندی که در نزدیکی آن کتابخانه عمومی شهر بود رفتیم. چه مناظر دلخراشی. مردی را دیدیم دنبال بچه‌هایش و کس دیگری بچه‌ای گل آلود شده را بر روی دست. والدینش دنبال جسد جان سپرده بچه خود که دیشب سیل ربوده و امروز یافته شده بود، نوحه سرایی می‌کردند. همه از این صحنه گریستیم. در خیابان مشرف به قریه و خانه‌ها زنها و مردها در حالیکه کودکان ضعیف و نحیف و پژمرده خود را که از دیشب تا حال در گیر و دار سیل گرسنه مانده در آغوش گرفته و گریه می‌کردند. چه جنایتی که مظهری از جنایات و دزدی‌های شاه فراری و پلید و عمال دست نشانده آن جرثومه پست هستند که شهردار، مسیری را که باید در آن سد ایجاد کند که جلوگیری برای سیل باشد به مردم فقیر فروخته و خانه‌ها ساخته و همه آنها را سیل به کلی نابود و ویران کرده بود.

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات