پرونده ویژه کنترل جمعیت، آثار و پیامدها(2)
افزایش جمعیت، آزادی زن را محدود می کند!
تلاش میکنند زنان را متقاعد کنند که زایمان، زیبائی و سلامتی زن را به خطر میاندازد. تردیدی نیست که حرکت زنان در کشورهای اسلامی که راه فرهنگ غرب را در پیش گرفتهاند، زنان مسلمان را بطرف الگوهای فرهنگی غرب میکشاند.
به گزارش لرستان خبر، واضح است که طرح مسأله رشد فکری زن و بالا بردن سطح آگاهی وی در کشورهای اسلامی بخاطر توجّه کافی به آنها نمیباشد، بلکه تنها از آن بهعنوان وسیلهای برای کاهش سطح رشد جمعیّت استفاده میشود. در این طرح، مقصود از «رشد زن» تغییر موقعیّت زن و نقش وی در جامعه میباشد که به عقیده پایهگذاران سیاستهای جمعیّتی به معنی جداشدن زن از هرگونه ارزشهای اخلاقی و اجتماعی است؛ ارزشهائی که ریشۀ مذهبی دارند.
مجله عربی "القراءات السّیاسیّه"، مقالهای تفصیلی از نویسنده عرب خانم "عظیمه ریحانی" در مقوله آثار و پیامدهای کنترل جمعیت را منتشر نموده که در آن پرده از طرحهای آمریکا برای کاهش جمعیّت کشورهای جهان سوّم و اسلامی برداشته و ابعاد مختلف این طرح استعماری را تشریح نموده است.
آنچه در ادامه می آید بخش نخست این مقاله می باشد که در کتاب "کاهش جمعیت، ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین" آمده است.
نقشههای استعماری در قالب سیاستهای کنترل جمعیّت در کشورهای اسلامی
قبل از اینکه از سیاستهای کنترل جمعیّت سخنی به میان بیاوریم لازم است به فلسفه چگونگی پدید آمدن این سیاست اشارهای داشته باشیم:
سیاستهای کنترل جمعیّت، مجموعه اهدافی است که با افزایش جمعیّت ارتباط دارد. این اهداف در مجموعهای از طرحها و لایحههای اجرائی دولتها نمایان است. هدف از این طرحها، حاکمیّت بخشیدن اراده سیاسی برمیزان رشد جمعیّت میباشد. جمعیّت شناسان جدید کسانی هستند که اجرای تصمیم گیری سیاستهای کنترل جمعیّت را بمنظور حاکمیّت بر رشد افراد بشری رهبری میکنند.
آنچه در این بحث بر ما روشن خواهد گشت اینست که: چرا بر جلوگیری از افزایش جمعیّت تأکید میشود؟
بعد از جنگ جهانی دوّم، کارشناسان غربی به شکل بارزی به مفاهیم سیاستهای کنترل جمعیّت توجّه کردند. این افراد فرهنگشان را با این مشخّصهها توصیف میکردند:
1 ـ حاکمیّت بیدینی به مثابه یک چارچوب برای فرهنگ.
2 ـ گسترش سیطره فردگرائی.
3 ـ تضعیف نقش اخلاق عمومی.
4 ـ تضعیف ارزشهای اساسی اجتماعی.
5 ـ گسترش حاکمیّت ارزشهای ثانوی.
6 ـ تأکید برارج نهادن به منافع شخصی.
و در کنار آن اظهار میدارند که دیدگاه های فلسفی سیاستهای جمعیّت شناسی که بر اساس بی دینی پایهگذاری شده با دین اسلام در تضادّ است.
همراه با طرحهای خارجی برای تغییرات فرهنگی در کشورهای اسلامی، کشورهای غربی این الگوهای اجتماعی را رواج دادند. این الگوها در وجود بعضی از مسلمانان که در دامان فرهنگ و تمدّن غرب رشد کردهاند و از تعلیمات غربی برخوردار شدهاند رسوخ کرده است.
به همین خاطر تغییرات فرهنگی در جوامع اسلامی به سرعت بطرف الگوهای فرهنگی غربی پیش رفت که منجرّ به گسترش بیدینی و فردگرائی شد و اخلاق عمومی و ارزشهای اجتماعی را که از دین اسلام سرچشمه میگرفت تضعیف کرد. بدین ترتیب اصول اخلاقی ثانویّه بوجود آمد و این ارزشها باعث شد تا به منافع شخصی افراد ارج نهاده شود.
اینجاست که میتوان به ابعاد سیاست کنترل جمعیّت که منجرّ به کاهش رشد جمعیّت می شود پی برد، و این نغمه که رشد بیرویّه جمعیّت، مخالف آزادی و استقلال زن میباشد و افزایش جمعیّت با تحقّق زیبائی هایش منافات دارد از همینجا ساز شده است.
همچنین تلاش در جهت متقاعد ساختن خانوادهها به اینکه با افزایش تعداد فرزندان، منافع اشخاص چه از نظر اقتصادی و چه اجتماعی به خطر میافتد نیز در چارچوب همین سیاست استعماری صورت میگیرد
اهداف سیاستهای کنترل جمعیّت
1ـ هدف مستقیم :
هدف مستقیم سیاست های جمعیّتی در کشورهای اسلامی، کاهش میزان رشد طبیعی جمعیّت است که این هدف از طریق کاهش سطح زاد و ولد صورت میگیرد. اگر چه سیاستهای جمعیّتی با رشد اقتصادی و اجتماعی در ارتباط است، امّا این موضوع هدف اصلی این سیاستها نیست؛ چرا که برنامهریزیهای کنونی مربوط به رشد اقتصادی و اجتماعی، با منافع مصرفکنندگان سر و کار دارد نه تولید کنندگان، و فقط سعی دارد سطح رشد جمعیّت را کاهش دهد.
لازم است اینجا اشارهای به موضوع زن، به عنوان مسألهای که در افزایش جمعیّت مؤثّر است داشته باشیم، چرا که این مسأله مورد تأکید تمامی سیاستهای جمعیّتی بمنظور کاهش بیرویّه جمعیّت بوده است.
همچنین میتوان گفت: در عمل، دولت تونس اقدامات وسیعی در زمینه کنترل جمعیّت بعمل آورده و همراه با تأسیس اوّلین دفتر جمعیّت زنان در منطقه، سیاستهای آشکاری را در مورد کاهش رشد جمعیّت در پیش گرفته است.
سیاست کنترل جمعیّت، برای به بازار کشاندن زنان، و هدر دادن عمر آنان است
واضح است که طرح مسأله رشد فکری زن و بالا بردن سطح آگاهی وی در کشورهای اسلامی بخاطر توجّه کافی به آنها نمیباشد، بلکه تنها از آن بهعنوان وسیلهای برای کاهش سطح رشد جمعیّت استفاده میشود.
در این طرح، مقصود از «رشد زن» تغییر موقعیّت زن و نقش وی در جامعه میباشد که به عقیده پایهگذاران سیاستهای جمعیّتی به معنی جداشدن زن از هرگونه ارزشهای اخلاقی و اجتماعی است؛ ارزش هائی که ریشۀ مذهبی دارند.
در نتیجه این سیاست، زنان مسلمان چیزی بدست میآورند از نوع آزادی زن غربی، و همین امر یکی از ابزارهائی است که موجب میشود سطح رشد جمعیّت در کشورهای اسلامی سیر نزولی داشته باشد. ارائۀ افکار جدید که چون دستاویزی برای جدا ساختن زن از ارزشهای جامعهاش مطرح میگردد موجب شده تا موقعیّت زن و نقش وی در جوامع اسلامی تغییر یابد و سخن از شرکت دادن زن در طرحهای رشد از این افکار سرچشمه میگیرد، که از طریق تعلیم زن صورت میگیرد.
آنچه از تحقیقات بدست میآید این است که چنین زنانی به شرکت در بازار کار روی میآورند؛ و همین زنان شاغل هستند که اکثراً منادی جداشدن از ارزش های اجتماعی خویش میباشند تا بدین وسیله زن همراه با تمدّن غرب درمسیر بیدینی پیش برود و الگوهای غربی را برای خود بپذیرد.
دقیقاً همین زنان هستند که از زنان دیگر میخواهند با پذیرش ویژگی های یک زن غربی در مسیر بیدینی پیش بروند؛ به این دلیل که بچّه دار شدن (زایمان) با آزادی و استقلال و تحقّق هویّتشان در تضادّ است!
آنها تلاش میکنند زنان را متقاعد کنند که زایمان، زیبائی و سلامتی زن را به خطر میاندازد. تردیدی نیست که حرکت زنان در کشورهای اسلامی که راه فرهنگ غرب را در پیش گرفتهاند، زنان مسلمان را بطرف الگوهای فرهنگی غرب میکشاند.
مسأله مرگ و میر در سیاستهای کنترل جمعیّت، وسیلهای در جهت کاهش سطح رشد جمعیّت به حساب میآید. به این معنی که بر مسأله کاهش مرگ نوزادان شیرخوار و کاهش مرگ مادران باردار بخاطر زایمان بسیار تأکید میشود و ادّعا میشود که بیشتر تحقیقات نشان میدهد که افزایش بیرویّه جمعیّت منجرّ به مرگ نوزادان شیرخوار میگردد.
این ادّعا در صورتی پذیرفتنی است که شواهد بیشتری جمعآوری شود، چرا که این بررسی ها عواملی چون تغذیه و بهداشت را که در مسأله مرگ و میر مؤثّرند به حساب نیاوردهاند.
به همین دلیل نمیتوان این نظریّه را که تنها به دو متغیّر، یعنی میزان وفات و میزان رشد توجّه کرده پذیرفت. چراکه مقایسه بین افزایش جمعیّت و مرگ و میر، مقایسه ساده و بیمعنائی بیش نیست و هدف از ارائه این نظریّه تنها بخاطر اینست که بر نقش منفی رشد جمعیّت برای کاهش آن تأکید شود.
ادّعای تحقیقات گستردهای که از این ایده ضعیف حمایت میکند مستند نبوده و دور از واقعیّت است و میتوان گفت که این تحقیقات و بررسی ها در اصل به خدمت سیاستهای جمعیّت شناسی در آمده است؛ سیاست هائی که با انگیزه سیاسی معیّنی از طرف کشورها یا سازمانهای بین المللی بکار گرفته شده است.