خاطرهای از شهید یحیی پور مظاهری
«هنوز فرصت دارم»
در جزیره مجنون بودیم. هواپیمای دشمن از دور دیده می شد. یحیی با دست به بچه ها اشاره کرد تا روی زمین بخوابند. همگی دراز کشیدند، هواپیما با موشک و بمب منطقه را زیر و رو کرد.
به گزارش لرستان خبر، در جزیره مجنون بودیم. هواپیمای دشمن از دور دیده می شد.
یحیی با دست به بچه ها اشاره کرد تا روی زمین بخوابند. همگی دراز کشیدند، هواپیما با موشک و بمب منطقه را زیر و رو کرد. غرش هواپیما دور و دورتر شد، هر یک از بچه ها از جایشان بلند شدند.
سرم را به طرف یحیی برگرداندم. مات و مبهوت شدم. باور کردنر نبود. او در کنار یک موشک ایستاده بود. در چند قدمیاش موشکی اصابت کرده ولی منفجر نشده بود.
سریع خودم را به او رساندم. بوی سوختگی میآمد، خوب که توجه کردم، دیدم ترکش قسمتی از آستین فرنج یحیی را یادگاری برده است، ولی صدمهای به دستش وارد نیامده بود. یحیی نگاهی به آستینش کرد، لبخندی زد و گفت: "هنوز فرصت دارم".
برگرفته از کتاب رزم پایدار نوشته بنیاد سعادتی
انتهای پیام/
در همایش جبهه مجازی وبلاگ نویسان ایثار و شهادت؛
وبلاگ نویسان لرستان در ترویج فرهنگ شهادت بر بلندای ایران ایستادند