مادری که نماد ایثار است؛

سیده مریم موسوی مادرشهیدان سید ابوالحسن و محمد موسوی، عمه شهید سید عباس موسوی، خاله شهید محمدتقی شاهیوند ، همسر مرحوم حاج سید فتح الله موسوی ،مادر سید ابوالقاسم موسوی فرمانده گردان حمزه هستم،

به گزارش لرستان خبر، در سالروز میلاد حضرت زهرا(س) و گرامیداشت مقام مادر، گفتگویی داریم با اسوه ی صبر و استقامت، مادر نمونه بانو سیده مریم موسوی، مادرشهیدان سید ابوالحسن و محمد موسوی، عمه شهید سید عباس موسوی، خاله شهید محمدتقی شاهیوند، همسر مرحوم حاج سید فتح الله موسوی و مادر سید ابوالقاسم موسوی فرمانده گردان حمزه(ع)

 

 

DSC00300

 

 

ابتدا خودتان را معرفی کنید؟
سیده مریم موسوی مادرشهیدان سید ابوالحسن و محمد موسوی، عمه شهید سید عباس موسوی، خاله شهید محمدتقی شاهیوند ، همسر مرحوم حاج سید فتح الله موسوی ،مادر سید ابوالقاسم موسوی فرمانده گردان حمزه  هستم، در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم.

 

مرحوم پدرم سید مرتضی موسوی از علمای بنام منطقه بود که مردم او را به نام سید بابا صدا می زدند، پدرم از شاگردان آیت الله شیخ فرج الله کاظمی بود، بعد از زمان تقسیم اراضی با اینکه اراضی زیادی به پدرم رسید ولی ترجیح داد به مکانی مقدس هجرت کند و در آنجا زندگی کند برای همین به امامزاده ابراهیم (بابا بزرگ) هجرت کرد و تا پایان عمر همان جا زندگی کرد و در محوطه حرم به خاک سپرده شد.

 

 

مادر چند فرزند هستید؟
۶ فرزندپسر و ۲ فرزند دختر

 

12

 

 

از فرزندان شهیدتان بگویید؟
سید ابوالحسن موسوی بزرگترین فرزندم بود که سال ۱۳۳۶ به دنیا آمد، سال ۱۳۵۴ بود که جهت فراگیری علوم دینی به حوزه علمیه خرم آباد رفت و از محضر شهید محراب آیت الله مدنی کسب فیض کرد و در کنار درس با مسائل سیاسی و اجتماعی روز آشنا شد و شروع کرد به فعالیت های انقلابی، خیلی دوست داشت فنون نظامی را یاد بگیرد همیشه می گفت من باید تیر اندازی یاد بگیرم و با رژیم پهلوی مبارزه کنم برای همین به سربازی رفت و پس از پیروزی انقلاب با شروع جنگ به داوطلبان آموزش نظامی را یاد می داد و جزو اولین افرادی بود که سپاه دلفان را تشکیل دادند و پس از آن به خطوط مقدم جبهه رفت و  یکی از فرمانده ها ی جنگ بود و پس از مجروح شدن به نورآباد اعزام شد که بر اثر جراحات، سال ۱۳۶۱ درسن ۲۵ سالگی به شهادت رسید.

 

 

2
 

 

شهید سید محمد موسوی سومین پسرم بود که سال۱۳۴۳ به دنیا آمد در دوران راهنمایی بود که با دستکاری شناسنامه اش بارها به عنوان بسیجی به جبهه ها اعزام شد و حضور فعالی در صحنه های سیاسی مذهبی داشت، در سال ۱۳۶۳ به حوزه علمیه بروجرد رفت و با لباس روحانیت به جبهه ها اعزام شد تا اینکه در سال ۱۳۶۷ به عنوان مبلغ مذهبی همراه برادر بزرگترش سید ابولقاسم موسوی که فرمانده گردان حمزه بود و با پدرش و برادر کوچکترش سید عبدالله در عملیات مرصاد شرکت کرد و در سن ۲۳ سالگی به درجه شهادت رسید.

 

بار آخری که به جبهه رفت گفت دیشب خواب شهید محمدتقی شاهیوند رو دیدیم که در عالم رویا بهم گفت سید محمد اگه این دفعه شهید نشی دیگه میمونی چون دارن بساط شهادت رو جمع می کنند، این شد که روز بعد به جبهه رفت و به شهادت رسید.

 

3

 

 

خبر شهادت فرزندانتان راچگونه به شما دادند؟
شهید ابوالحسن پس از مجروح شدنش مدتی در خانه بود که یک شب بعد از وخامت حالش در بهداری نورآباد به درجه شهادت رسید و خودم حضور داشتم اما خبر شهادت شهید محمد را بعد از ۴ روز با اینکه مرحوم پدرش و سید ابولقاسم برادرش اطلاع داشتند توسط یکی از هم رزمانش که زخمی شده بود و به نورآباد برگشته بود شنیدم.

 

 

آیا وصیت یا سفارشی از فرزندانتان به یاد دارید ؟

 

 

شهید محمد وفتی آخرین بار میخواست به جبهه برود پسر دوماهه اش را آورد و گفت : مادر جان، من و همسرم هردو پاسداریم و همسرم آموزش های جنگی را دیده است اگر بعد از من به جبهه رفت فرزندم را مثل بقیه فرزندانت تربیت کن تا ادامه دهنده راه شهدا باشد، همیشه می گفت مادر شیرم راحلال کن حتی یک بار یاد دارم با پول روضه خوانی و طلبگی مرا به زیارت امام رضا (ع) برد و در حرم امام رضا از من خواست که شیری که بر دهانش گذاشتم حلال کنم .

 

 

شما هم عمه و هم خاله شهید هستید از آن شهدا برایمان بگوئید؟

 

شهید محمد تقی شاهیوند خواهر زاده من بود که فرزند حاج شیخ اسدالله شاهیوند از روحانیون برجسته استان بود و پس از رحلت پدرش جهت ادامه راهش به حوزه علمیه بروجرد رفت و در لباس روحانیت به جبهه اعزام شد و در سال ۱۳۶۴ در سلیمانیه به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از ۱۵ سال گمنامی در سال ۱۳۷۹ در خرم آباد تشییع و به خاک سپرده شد.

 

.1_001

 

 

شهید سید عباس موسوی برادر زاده من بود که پس از ورود به سپاه به عنوان پاسدار بارها به جبهه ها اعزام شد و جزو نیروهای اطلاعات جبهه بود که بارها مورد تحسین فرماندهان قرار گرفت ودر پایان جنگ تحمیلی برای پاکسازی مناطق مرزی در سال ۱۳۶۹ توسط گروهک تروریستی کومله به آرزوی دیرینه اش رسید و به جمع دوستان شهیدش محمد و محمدتقی پیوست.

 

.4

 

 

کمی هم از همسرتان مرحوم حاج سید فتح الله موسوی بگویید؟

باتوجه به اینکه از روحانیون صاحب نفوذ و از شاگردان آیت الله شیخ فرج الله کاظمی بودند، حضور فعالی در عرصه های سیاسی، اجتماعی و مذهبی قبل و بعد از انقلاب داشتند، با شروع جنگ بارها به صورت داوطلب به سازماندهی و بسیج نیروهای مردمی برای دفاع از میهن و حضور در خط مقدم و شرکت در چندین عملیات پرداختند.

 

درطول جنگ تحمیلی فرزاندنمان را جهت دفاع از کشور به حظور درجبهه تشویق می کردند وشهادت هرکدام از آنها خللی در عظم راسخ ایشان وارد نمی کرد و همیشه آرزویش پیوستن به فرزندان شهیدش بود تا اینکه در سفر حج تمتع سال۱۳۸۷ پس از مناسک اعمال حج ابراهیمی در مدینه النبی به لقاء الله پیوست و در قبرستان بقیع در کنار اجداد بزرگوارش به خاک سپرده شد.

 

.6

 

 

کمی از آشنایی و ازدواجتان با مرحوم موسوی بگویید؟
یاد دارم آیت الله کاظمی به پدرم سفارش کرده بود که برای ازدواج فرزندانش با ایشان مشورت کند و حرف آیت الله کاظمی برای پدرم حجت بود ، همین بود که آیت الله کاظمی سید فتح الله موسوی را به پدرم معرفی کردند و با ایشان ازدواج کردم

3.5

 

تا به حال خواب مرحوم موسوی را دیده اید؟
بله، یکبار همین چند وقت پیش بود که پس از عمل چشمانم وضعیت جسمانی خوبی نداشتم و برای تسکین درد چند قرص خواب آور برایم تجویز کرده بودند و همین باعث شد نتوانم ۲ روز نماز بخوانم که خواب مرحوم موسوی را دیدیم که گفت: دختر عمو چرا نمازت را نمیخوانی و یک سطل پر از ماهی برایم آورده بود و میگفت ماهی بخور تا قوت بگیری، هیچوقت مرا به اسم صدا نمیزد و به خاطر فامیلی هم که داشتیم به اسم دختر عمو مرا صدا میزد.

گزارش از محمد مرادی

منبع: سلام دلفان

انتهای پیام/

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید
  • مریم نظری

    با سلام. بانو دلم میخواهد هر جا خبری از تو چاپ نموده اند سخنی بنویسم.

    برایت نوشته ام و باز هم اینجا می نویسم.و اجازه خواسته ام برای آرامشم ترا مادر صدا بزنم.. بانوی صبر ،دلم می خواهدساعت ها در برابر عکس هایت بر روی سایت زوم کنم .

    ساعت ها بنگرم تو را، حسی عجیب دارم . حس غریبی نیست فقط واژه ها نمی توانند بیانگر شوند. مادرم ،کلمات جلوی دیدگانم تار شده اند .

    نمی یابم شان،نمی بینم شان...انگار در اغما فرو رفته ام فقط جمله ای به من القا میشود ..بمان مادر...نرو مادر ...بمان مادر ... نرو مادر....

    مریم نظری دانشجوی حقوق پیام نور خرم آباد.

    ناشر نشریه یاران خراسانی

نظرات