لرستان خبر گزارش می دهد؛

شهید علیرضا حیدریان نخستین شهید خبرنگار استان لرستان است که در دوران طاغوت به مبارزه با رژیم طاغوت پرداخت و در جنگ تحمیلی نیز با قلم و دوربین خود به مبارزه پرداخته و به شهادت رسید.

به گزارش لرستان خبر، دوران انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس یادآور حماسه‌ای ماندگار از مردانی پاک و بی‌ادعاست، آسمانیانی که تاب تحمل قفس تنگ دنیا را نداشتند و لبیک‌گویان رهسپار جبهه‌های حق علیه باطل شدند.

 

در یک برهه از زمان فرزندان این مرزوبوم در دفاع از دین، شرف و حیثیتشان از جان‌مایه گذاشتند و برای ادای تکلیف و احساس دینی که نسبت به وطنشان داشتند جانانه وارد میدان نبرد شدند.

 

عده‌ای در این مسیر به‌نوعی دیگر ادای وظیفه کردند و با قلم رسایشان حماسه‌های هم‌رزمان عزیزشان را به تصویر کشاندند تا سند حقانیت و ازجان‌گذشتگی فرزندان روح‌الله به فراموشی سپرده نشود و برای همیشه تاریخ به یادگار بماند.

 

شهدای اهل‌قلم؛ حماسه‌سازانی بی‌مثال

 

آری؛ به‌راستی‌که شهدای اهل‌قلم و شهدای رسانه، رسالت سنگینی بر دوش داشتند و به‌درستی ادای تکلیف کردند، عزیزانی که در زیر آتش خمپاره دوربین به دست در پی ثبت لحظه‌به‌لحظه عملیات‌های مختلف بودند، شهدای خبرنگاری که سخت‌ترین لحظات زندگی هم‌رزمانشان را به ثبت رساندند اما کسی گوشه‌ای از رشادت‌های آنان را توصیف نکرد.

 

در آستانه 17 مردادماه و روز خبرنگار به‌پاس قدردانی از زحمات و فداکاری‌های این قشر از جامعه  کوشش کرده‌ایم گوشه‌ای از زندگی پرافتخار نخستین شهید خبرنگار لرستان را از زبان مادر بزرگوارش روایت گر باشیم.

 

شهید علیرضا حیدریان در سال 1339همزمان با میلاد امام رضا(ع) در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی در خرم آباد چشم به جهان گشود، وی فعالیت‌های خود علیه رژم شاهنشاهی را از دوران دبیرستان آغاز و با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه‌های نبرد شد و سرانجام 12 آذر سال 61 مصادف با اربعین حسینی در سن 22 سالگی در عملیات محرم بعد از نبردی سخت با دشمن بعثی بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر مجروح و بعد از انتقال به بیمارستان تهران بر اثر شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

 

مبارزه پدر چراغ راهی برای شهیدان حیدریان

 

مهرانگیز حیدریان مادر دو شهید پرافتخار لرستان، شهیدان علیرضا حیدریان به‌عنوان نخستین شهید خبرنگار استان لرستان و شهید والامقام غلامرضا حیدریان است که با افتخار شهادت فرزندانش را هدیه‌ای به انقلاب اسلامی می‌داند.

 

 

مادر شهید علیرضا حیدریان از فعالیت‌های فرزندان شهیدش در راستای دفاع از آرمان‌های امام راحل(ره) می‌گوید: شهیدان علیرضا و غلامرضا فعالیت علیه رژیم شاهنشاهی را از پدر آموخته بودند به‌طوری‌که پدرشان اعلامیه‌های امام خمینی(ره) را به‌صورت پنهانی پخش می‌کرد.

 

شهید علیرضا یار شهید سید فخرالدین رحیمی از علمای مبارز استان لرستان در مقابله با رژیم طاغوت بود و پا به‌پای او در همه فعالیت‌های انقلابی حضور داشت، دریکی از روزهای سال 56 که شهید سید فخرالدین در مسجد جامع سخنرانی داشت علیرضا همراه او بود که توسط ساواک زندانی شد.

 

یکی از دوستانش خبر داد که علیرضا توسط ساواک در مسجد جامع شهر خرم‌آباد دستگیرشده و نیروهای ساواک برای تفتیش منزلمان می‌آیند که همه نوار، رساله، عکس‌ها را جمع‌آوری  و در منزل یکی از بستگان پنهان کردیم، بعد از یک روز دستگیری علیرضا با وساطت پسردایی مادرم که پزشکیار شهربانی بود آزاد شد.

 

فعالیت‌های خودجوش شهید حیدریان از دوران کودکی

 

وی گفت: با پدرم دریک حیاط زندگی می‌کردیم، علیرضا هفت‌ماهه بود که زن‌پدرم بچه‌دار نمی‌شد و مسئولیت نگه‌داری علیرضا را بر عهده گرفت، علیرضا من را مادرو زن‌پدرم را عزیز صدا می کرد، زمانی که علیرضا شهید شد همه به خاطر زن‌پدرم گریه می‌کردند.

 

علیرضا از بچگی پیشاهنگ بود و فعالیت‌هایش طوری بود که ایام گردش‌های نوروزی، شب‌ها به همراه یکی از دوستانش رنگ‌آمیزی دیوارهای شهر را انجام می‌داد فعالیت‌های او به‌گونه‌ای بود که توسط نخست‌وزیر تقدیر شد و رئیس پیشاهنگی گفته بود زمانی که علیرضا به سن دیپلم برسد به سفر مکه مکرمه اعزام می‌شود.

 

مادر با اشاره به فعالیت‌های خودجوش علیرضا در مدرسه یادآور شد: علیرضا بچه باشهامت ونترسی بود به طوری‌که روی تخته‌سیاه نوشته بود مرگ بر خاندان سلطنتی، از مدرسه پدرش را خواستند تا تعهد بدهد، ولی علیرضا دست از کارهای خود برنمی‌داشت تا جایی که یک روز عاشورا بچه‌ها را در کلاس جمع و سینه‌زنی کرده بودند که به علیرضا گفتند اخراج هستید.

 

در اوایل سال 1357 و اوجگیری انقلاب اسلامی در کشور حرکت های دانش آموزی در مدارس کشور آغاز شد که وی نیز به علت ویژگیهای خاص خود یکی از محورهای حرکت دانش آموزی شهرستان خرم آباد بود.

 

تشویق شهید حیدریان به خبرنگاری از طرف شهید فخرالدین رحیمی

 

خانم حیدریان گفت: علیرضا ذهن خلاقی داشت به‌طوری‌که با بی‌سیم‌هایی که خودش درست می‌کرد به دوستانش خبر می‌داد که گارد شاهنشاهی در کدام خیابان هستند، او به همراه شهید فخرالدین در حزب جمهوری فعال بود و برای نخستین بار شهید سید فخرالدین رحیمی دوربین عکاسی را به دستش داد و او را به سمت خبرنگاری تشویق کرد.

 

 

علیرضا با شهید رحیمی در حزب جمهوری فعالیت می‌کرد و کارهای خبرنگاری سازمان تبلیغات و ارگانها را انجام می‌داد.

 

وی ادامه داد: علیرضا با ماشینی که برای انجام کارها در اختیارش گذاشته بودند تصادف کرد ولی برای تعمیر از پدرش پول گرفت او معتقد بود چون انجام‌وظیفه تمام‌شده و برگشت شخصی بوده است نباید از پول بیت‌المال هزینه شود.

 

فعالیت‌های شهید حیدریان همراه شهید فخرالدین رحیمی

 

علیرضا فعالیت زیادی با شهید سید فخرالدین در مسجد جوادالائمه خرم آباد داشت، او سرپرست شورای حمایت از زندانیان بود که خودش را برای سربازی معرفی و به جنگ پاوه رفت و ازآنجا همراه  شهید مدنی به تبریز رفت.

 

بعد از چند روز شهید رحیمی از شهید مدنی تقاضا می‌کند که علیرضا را به خرم‌آباد منتقل کند تا در کارها به او کمک کند و به همین دلیل علیرضا ادامه سربازی‌اش را در خرم‌آباد انجام داد و بعد از خدمت سربازی در سال 60 بنا به پیشنهاد و درخواست خانواده‌اش ازدواج کرد.

 

علیرضا به حزب جمهوری که می‌رفت پای درس‌های شهید بهشتی می‌نشست و در خرم‌آباد آنچه یاد گرفته بود پیاده می‌کرد.

 

خانم حیدریان بیان کرد: شهید رحیمی برای عروسی علیرضا به منزلمان آمد از چشمه‌ای که وسط حیاط بود وضو ‌گرفت به علیرضا گفته بود چه چشمه زیبایی و علیرضا گفته بود لباده‌ای که به تن دارید چقدر به تن شما زیباست که شهید رحیمی گفته بود یک روزی این لباده به تن من خونی می‌شود.

 

انفجار حزب جمهوری؛ شهادت آیت‌الله بهشتی و سید فخرالدین رحیمی

 

وی گفت: شهید فخرالدین به علیرضا گفته بود فردا به تهران برود، او بلیط گرفت و هر چه پدرش اصرار ‌کرد که نرود راضی نشد، پدر علیرضا به‌واسطه یکی از دوستان بالاخره او را منصرف کرد.

 

صبح روز بعد از استانداری تماس گرفتند و خبر دادند حزب جمهوری منفجرشده اما کسی جرئت نمی‌کرد به علیرضا خبر دهد، بازهم تماس گرفتند علیرضا را از خواب بیدار کردم او تلفن را برداشت گفت خاک‌برسر شدیم حزب را منفجر کردند، داماد لباس مشکی پوشید و رفت ساعت 10 برگشت اسلحه را برداشت و گفت می‌خواهم بروم دریای خون راه بیندازم آیت‌الله بهشتی، رحیمی و همه حزب جمهوری شهید شدند.

 

مادر شهید بیان کرد: غروب شد دوستان علیرضا او را بی‌هوش آوردند منزل فکر کردیم تیرخورده گفتند از بس خودشو زده بی‌هوش شده، پدرم که علیرضا را با این وضعیت دید تب کرد و روز بعد دچار سکته قلبی و مغزی شد و فوت کرد، شام و ناهار عروسی علیرضا برای عزا رفت.

 

سینه‌ای دارم که یک گلوله از دشمن را حرام می‌کند

 

وی گفت: علیرضا بعد از شهید رحیمی سرپرست حزب جمهوری شد طولی نکشید که حزب منحل و مسئول روابط عمومی نهضت سوادآموزی شد و با شروع جنگ تحمیلی، شهید علیرضا در جنگ پاوه با هلیکوپتر شهدا را منتقل می‌کردند.

 

علیرضا با دوربین فیلم‌برداری به جبهه رفت و در بالای نامه‌ای که فرستاد نوشته بود اگر سلاحی ندارم که بجنگم سینه‌ای دارم که یک گلوله از دشمن را حرام می‌کند.

 

خانم حیدریان ادامه داد: علیرضا حدود 20 روز بود صاحب یک پسر شد که امام دستور داد کسانی که می‌توانند سلاح به دست بگیرند راهی جبهه شوند، علیرضا پس از شنیدن سخن امام  گفت امام دستور داده باید بروم، وقت رفتن علیرضا به جبهه نوری در صورت او دیدم و متوجه شدم که پسرم دیگر برنمی‌گردد.

 

 

دستور مقام معظم رهبری برای اعزام شهید حیدریان به خارج

 

وی گفت: خبر دادند غلامرضا دستش مجروح شده رفتم تهران برای دست غلامرضا، ازآنجا اضطراب علیرضا را داشتم، تصمیم گرفتم به خرم‌آباد برگردم ، به منزل که رسیدم گفتم از علیرضا خبری نشد گفتند نه ولی برای دوستش که همسایه‌مان بود نامه فرستاده، رفتم نامه علیرضا را  بگیرم گفت نامه رو خصوصی است نمی‌توانم به شما بدهم، نامه را کج گرفت گفت نوشته سلام برسان ما حالمان خوب است بچه‌های محله همه پیش هم هستیم مادرم به خانواده‌هایشان خبر بدهد.

 

نوشته بود غذای یک نفر از رزمندگان یک قوطی کنسرو است مادرم از همسایه‌ها کمک بگیرد کنسرو جمع کنید و به جبهه بفرستید، بعد از شهید شدن علیرضا متوجه شدیم وصیت‌نامه علیرضا بوده که پشتش این مطالب را نوشته بود یک هفته بعدازاین نامه علیرضا شهید شد.

 

وی در رابطه با نحوه شهادت علیرضا می‌گوید: علیرضا تک تیرخورده بود و از پشت سر رد شده بود، او هفت روز کما بود مقام معظم رهبری خواسته بود تیم شورای پزشکی برای فرستادن علیرضا به خارج از کشور تشکیل جلسه دهد و حتی آقای رفسنجانی گفته بود هواپیما آماده کردیم برای اعزام علیرضا ولی دکترها گفتند علیرضا نباید جابه‌جا شود.

 

فعالیت‌های پنهانی شهید حیدریان

 

مادر شهید بیان کرد: پرستارهای بیمارستانی که علیرضا بستری بود از من سؤال می‌پرسیدند پسر شما چه‌کار کرده که این‌همه پیگیر احوالش هستند گفتم فقط میدانم که در حزب جمهوری فعالیت داشته، تا زمانی که علیرضا شهید شد نمی‌دانستیم خبرنگار و سرپرست حزب جمهوری بوده است.

 

منزل یکی از بستگان بودیم برای جویا شدن حال علیرضا به بیمارستان رفتیم دیدم همه جمع شدند و همسرم با دست به سرش می‌زند و به زبان لری می‌گوید "روله سنگر نشینم" گفتم چی شده گفت علیرضا شهید شد گفتم انا لله و انا الیه راجعون، خدایا قربانی که دادیم از ما قبول کن.

 

مادر شهید حیدریان گفت: شهدا به خاطر حفظ ناموس ،شرافت، عفت و دفاع از مملکت از جان خود گذشتند به خون شهدای گمنام و غواصانی که زنده‌به‌گور شدند و به‌تازگی به کشورمان بازگشتند جوانان را قسم می‌دهم که  بدحجابی را کنار بگذارند و با عفاف زندگی کنند و راه شهدا را ادامه دهند.

 

وصیت‌نامه شهید علیرضا حیدریان

 

«بنام آنکه شهادت را مهریه زندگی قرارداد این‌جانب علیرضا حیدریان سرباز ارتش، اگر افتخار شهادت را داشتم و به شهادت نائل آمدم کمکی که از طرف حزب جمهوری بر خانواده‌ام می‌شود برگردانده شود به حزب جمهوری.

 

سلام گرم مرا رهبرم از پشت کوه‌های پرپیچ‌وخم بپذیر و بدان که راه شما را که راه امام زمان است ادامه خواهیم داد و تا قدس را آزاد نسازیم از پا نخواهیم نشست.

 

از پدر و مادرم می‌خواهم در سوگ من چشم به گریه نگشایند بلکه جوابگوی تبریک مسلمانان باشند چراکه خداوند در قرآن  وعده داده است «الَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» و از همسرم می‌خواهم که پسرم را همچو خود معتقد به اسلام بار آورد، سرباز گمنام امام زمان(عج) علیرضا حیدریان.

 

منبع: تسنیم

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات