خاطره استاد تفسیر قرآن؛

اینها که خوانده ‏اى علم حقیقى نبوده، اگر علم حقیقى و واقعى بود، تواضع انسان زیادتر مى ‏شد.

در ایام حج و یکى از سال هاى کم آبى در مِنا‏ خیمه را گُم کردم. مقدارى گشتم و پیدا نکردم. خیلى اذیّت شدم.

 

یکى از دوستان به من رسید و گفت: اینجا چه مى‏کنى؟. داستان را گفتم. گفت: خوب الآن چه مى‏خواهى؟. من از روى مزاح گفتم: یک دوش آب سرد و یک انار یزد! دست مرا گرفت و به خیمه خودشان برد که در آن خیمه، دوش آب بود. پس از دوش گرفتن، وقتى در خیمه نشستم، آن سیّد، انارى را جلوى من گذاشت و گفت: به جدّم این انار یزد است!!.

 

زیاد مهمانی کنید تا دعا را حفظ شوم!

 

در پایان سفره مهمانى، دوستان گفتند: دعاى سفره بخوان! گفتم: بلد نیستم. تعجّب کردند! گفتم: تعجّب نکنید، شما کم مهمانى مى‏ کنید، اگر زیاد مهمانى کنید من دعا را حفظ مى ‏شوم.

 

یک بار هم براى خواندن نماز میّت، کتاب دعا را برداشتم تا از روى آن بخوانم! گفتند: چرا حفظ نیستى؟. گفتم: شما کم مى ‏میرید، اگر زیاد بمیرید من زیاد مى ‏خوانم و حفظ مى‏شوم!.

 

عمامه ای که به یادگارى رفت!‏

 

در جبهه شخصى به من رسید و گفت: حاج آقا! یه چیزى به من یادگارى بده! فکرى کردم و گفتم: چیزى ندارم. گفت: عمامه ‏ات را بده! من نگاهى‏ کردم و چیزى نگفتم. او عمّامه ‏ام را برداشت و بُرد!

 

چند تا باطوم بخوری، خواهی دانست!‏

 

در جلسه ‏اى خواستم روى تخته بنویسم «باطوم»، شک کردم که باطوم است یا «باطون»؛ از حضّار پرسیدم، یکى از میان جمعیّت گفت: حاج آقا باید چند تا از آن را بخورى تا بدانى!.

 

عبودیّت، ثمرۀ علم واقعى‏

 

به علامه طباطبائى (ره) گفتم: سال هاى اوّل تحصیل وقتى عبادت مى‏ کردم حال بهترى داشتم، هر چه علمم زیادتر شد، حال و توجّهم کمتر شده، دلیلش چیست؟.

 

ایشان فرمود: دلیلش این است که اینها که خوانده ‏اى علم حقیقى نبوده، اگر علم حقیقى و واقعى بود، تواضع انسان زیادتر مى ‏شد.

 

امیرالمومنین علی علیه السلام مى ‏فرماید: «ثمرة العلم العبودیة» علم واقعى آن است که هر چه زیادتر مى ‏شود، خشوع و عبادت انسان زیادتر شود.

 

حدیث مهمان‏

 

عدّه‏اى از خانم ‏ها به دعوت حاجیه خانم، مهمان ما و مشغول غذا خوردن بودند. تا وارد منزل شدم، خانم ‏ها گفتند: حاج آقا! براى ما هم حدیثى بخوان!. گفتم: حدیث داریم قبل از سیر شدن دست از غذا بکشید!!.

 

احتجاج در پاکستان‏

 

گردهمایى بسیار مهمى در پاکستان بود. من هم با دعوت در آن جلسه شرکت کرده بودم. هرچند بعضى‏ ها تعریف ‏هایى درباره شیعه داشتند، ولى اکثراً علما و دانشمندان اهل سنّت بودند و بر ضدّ شیعه صحبت مى‏ شد.

 

نوبت به من رسید، فکر کردم چه بگویم. رفتم پشت تریبون و گفتم: نه شیعه و نه سنّى! همه خوشحال شده و برایم کف زدند. بعد گفتم: البته براى شیعه بودنم سه دلیل از قرآن دارم:

 

اوّل: قرآن مى ‏فرماید: «السّابقون السّابقون اولئک المقرّبون» (واقعه ۱۱-۱۰)

 

حضرت على و امام حسن و امام حسین علیهم السلام از سابقین هستند و ائمه چهارگانه اهل ‏سنت (اعمّ از مالکى، شافعى، حنبلى و حنفى) همه از متأخّرین مى ‏باشند.

 

دوّم: قرآن مى ‏فرماید: «و لاتحسبنّ الّذین قُتلوا فى سبیل اللَّه امواتا» (آل عمران ۱۹۶)

 

و «فضل اللَّه المجاهدین على القاعدین» (نساء ۹۵)

 

 تمام‏ پیشوایان شیعه، جهاد کرده و در راه خدا شهید شده ‏اند، ولى ائمّه چهارگانه اهل ‏سنت چطور؟

 

سوّم: قرآن درباره اهل ‏بیت علیهم السلام مى ‏فرماید: «انّما یرید اللَّه لیُذهب عنکم الرّجس اهل‏البیت و یُطهّرکم تطهیراً» (احزاب ۳۳)

 

 ولى درباره ائمه چهارگانه یک آیه هم نداریم. دوباره کف زدند و مرا تشویق کردند.

 

پیروى از امام رضا علیه السلام‏

 

قبل از انقلاب براى تبلیغ و کلاسدارى به شهرستان خوانسار رفتم؛ امّا از جلسات استقبالى نشد. یک روز در حمّام عمومى بودم که جوانى براى زدن کیسه به پشتش از من کمک خواست. یک لحظه به ذهنم رسید که امام رضا علیه السلام هم در حمام چنین کارى کرد. بدون تأمل کیسه و صابون را گرفته و کمک کردم.

 

من زودتر از او از حمّام بیرون آمده و لباس هایم را پوشیدم. او وقتى مرا با لباس روحانیّت دید جلو آمد و شروع به عذرخواهى کرد. گفتم: اشکالى‏ ندارد، من به وظیفه ‏ام عمل کرده‏ ام. پول حمام او را هم حساب کردم.

 

از حمّام که بیرون آمدیم گفت: حاج ‏آقا! مرا خجالت دادید، من هم باید براى شما کارى بکنم.

 

گفتم: من احتیاجى ندارم، ولى داستان آمدنم به خوانسار و استقبال نکردن از کلاس را برایش تعریف کرده و از هم جدا شدیم.

 

از آن روز به بعد دیدم جلسه شلوغ شد و جوانان بسیارى شرکت کردند، متوجّه شدم که این به برکت تقلید از امام رضا علیه السلام و تأثیرپذیرى و پى‏گیرى آن جوان بوده است.

 

شوخی با علامه جعفرى‏

 

در مشهد مقدس به مرحوم علامه محمد تقى جعفرى (ره) برخورد کردم. به ایشان گفتم: کجا تشریف مى ‏برید. گفتند: به جلسه سخنرانى. عرض کردم: من نیز به جلسه سخنرانى مى ‏روم، ولى مى ‏دانى فرق من با شما چیست؟. پرسید: چیست؟. گفتم: شما مظهر آیه: «سَنُلقى علیک قولاً ثقیلاً» مى ‏باشى و من مصداق آیه: «هذا بیانٌ للناس». ایشان بسیار خندید.

 

قرائتى خط شکن!‏

 

در زمان ریاست جمهورىِ مقام معظم رهبرى به عنوان هیأت همراه به چند کشور رفته بودیم. در یکى از کشورها در هتل محلّ اقامت ما استخرى بود؛ در حضور همه شخصیّت ‏ها و حتّى آنها که از آن کشور بودند به استخر پریدم و بعد از من بقیّه نیز آمدند و گفتند: چه خوب شد شما خط شکنى کردى، ما هم مى ‏خواستیم ولى خجالت مى ‏کشیدیم.

 

منبع: خبرگزاری حوزه

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات