ظریف هم چنان می خندد! مثل تمام بیشتر از دو سال گذشته، و دستگاه دیپلماسی کشور که بنا بود با تنش‌زدایی و بستن با کدخدا، گره‌ای از مشکلات اقتصادی مردم وا کند، در دفاع از حقوق شهروندان ایرانی سخت ناتوان نشان داده است.

«لبخند ظریف»، اصطلاحی که اگرچه در آغاز کلیدواژه‌ای مطبوعاتی می‌نمود، اما رفته رفته نماد یک گفتمان شد. گفتمانی که معتقد بود می‌تواند با مذاکره و دیپلماسی با غرب، تمام مشکلات کشور را حل کند و اوضاع نا به سامان اقتصادی مردم را بهبود بخشد. اصلاً حسن روحانی با همین شعارها بود که رأی آورد، او معتقد بود باید با «کدخدا» بست تا مصالح ملی تأمین شود. او بنای سیاست خارجه‌اش را بر «تنش‌زدایی» و «تعامل سازنده» با غرب نهاد، و برای نخستین بار باب مذاکره با ایالات متحده را گشود. محمد جواد ظریف مأمور بود تا با لبخندهای معروفش، نمادی از همین سیاست تنش‌زدایی باشد که آقای رییس‌جمهور مدعی آن بود. محمد جواد ظریف «وزیر امور خارجه» شد!

 

 

ظریف وظیفه داشت تا با امریکا مذاکره کند؛ بخندد و با دیپلماسی سایه‌ی جنگ را آن‌طور که آقای رییس‌جمهور مدعی بود از سر ایران دور کند. ظریف اولین وزیر خارجه‌ی ایرانی بود که بعد از انقلاب با همتای امریکایی‌اش مذاکره می‌کرد، او در کنار وزیر خارجه ایالات متحده می‌ایستاد و رو به دوربین‌ها و افکار عمومی مردم می‌خندید تا پیام بی‌طرفی و بی آزاری کشوری را مخابره کند که در سراسر تاریخش به حماسه‌های رستم می ‌بالد. وی هم‌چنین نخستین مقام رسمی بعد از انقلاب بود که با رییس جمهور ایالات متحده دست داد و به گفتگو ایستاد. او همیشه می‌خندید؛ اگرچند که پای یک تهدید و یا یک دشمن در میان بود. چه این که فکر می‌کرد با دیپلماسی خندان و با بستنِ با کدخدا می‌تواند هُمای جنگ را از این آشیان دور کند و امنیت ملی ما را تأمین نماید.

 

 

ظریف همیشه می‌خندید؛ در تمام بیشتر از دو سال گذشته، حتی اگر "ماجد الماجد" عربستانی به یاری دار و دسته‌اش، در مقابل سفارت ایران در بیروت بمب‌گذاری می‌کرد و ده ها تن از مردم را به خاک و خون می‌کشید. رایزن فرهنگی ایران در لبنان نیز در میان شهدای این انفجار تروریستی دیده می‌شد. انتظار معقول و طبیعی مردم این بود تا دستگاه دیپلماسی و در رأس آن ظریف، با اتخاذ موضعی قاطع؛ این انفجار تروریستی را مورد بررسی و تعقیب قضایی قرار دهد و تقاص خون شهروندان شهید ایرانی را از دولت عربستان بازپس گیرد. هرچند که این اقدام؛ احتمالاً موجبات خشم کدخدا را فراهم کند. پای خون دیپلمات‌های وزارت خارجه در میان بود. اما ... ظریف ایستاد و خندید!

 

 

ظریف همیشه می خندید، در تمام بیشتر از دو سال گذشته، حتی آن روزهایی که مأموران رژیم سعودی دو نوجوان بی‌گناه ایرانی را مورد تعرض و تجاوز قرار دادند. آن روزهایی که خشم انقلابی مردم شعله می‌کشید و بی‌صبرانه در انتظار واکنش قاطع دستگاه دیپلماسی کشور برای دفاع از حریم و عزت ایرانی‌ها بودند. آن‌ها منتظر بودند تا ببینند رییس دستگاه دیپلماسی کشور چگونه می‌خواهد عزت لگدمال شده‌ی مردم را احیا کند و آن مأموران بی‌حیای سعودی را مورد تعقیب و بازخواست قرار دهد. هرچند که در نهایت این ماجرا هم در گذر ایام از یاد رفت و پیگیری حق و حقوق آن شهروندان بی‌گناه هم در دیپلماسی همیشه خندان مملکت گم شد. ظریف هم‌چنان می‌خندید!

 

 

ظریف هم چنان می‌خندید؛ در تمام بیشتر از دو سال گذشته، حتی همان روزهایی که ایالات متحده نماینده‌ی معرفی شده از سوی دولت را برای سفارت دائم در شورای امنیت پشتِ در نگه داشته بود و به بهانه‌های واهی از صدور ویزا برای وی امنتاع می‌کرد و اینگونه بود که حمید ابوطالبی، معاون دفتر رییس‌جمهور کشور را به ایالات متحده راه ندادند. پای اعتبار و آبروی ریاست جمهوری در میان بود، عزتی که روحانی و در جریان رقابتهای انتخاباتی وعده کرده بود که به پاسپورت شهروندان برمی‌گردد؛ عملاً بر باد رفته بود، دولت و دستگاه سیاست خارجی آن حتی برای مسؤلین عالی مرتبه‌ی خویش هم نتوانسته بودند ویزا صادر کنند. انتظارها از وازرت خارجه و وزیر همیشه خندان آن رو به تزاید بود، داستان ابوطالبی آزمون مناسبی بود تا ظریف هنرش را برای «بستن» با کدخدا به رخ بکشد، اما ... ظریف بازهم تنها تماشاچی میدان بود و می‌خندید!

 

 

ظریف هم‌چنان می‌خندید، در تمام بیشتر از دو سال گذشته، حتی روزهایی که شهروندان ایرانی در سرزمین منا و با جنایت سعودی‌ها قتل عام می‌شدند، افکار عمومی منتظر بود تا هنر دیپلماسی را در عمل تماشا کند. مردم منتظر بودند تا ببینند وزیر امور خارجه کشورشان، برای تعقیب و پیگیری جنایتکاران این فاجعه و استیفای حقوق قربانیان آن‌چه می‌کند، ظریف اما ترجیح داد تا به نیویورک برود، و همانجا بماند و تا آب‌ها از آسیاب نیافتاده برنگردد. به این ترتیب و بر خلاف انتظار افکار عمومی، ظریف نه تنها کمترین حرکتی برای مطالبه حقوق شهروندان به خاک و خون کشیده شده نکرد، که تنها به مذاکره و گفتگو با مقامات اروپایی و دست دادن خودجوش! با اوباما پرداخت. صحنه‌ی زانو زدن وی در برابر یکی از شیوخ عرب که به نحو گسترده‌ای نیز در شبکه‌های اجتماعی پخش شد، نه تنها غرور و عزت ایرانی‌ها را خدشه دار کرد، که اوج ناکارآمدی دیپلماسی لبخند را به نمایش گذاشت. صدها تن از شهروندان ایرانی در سرزمینی غریب به خاک و خون کشیده شده بودند و در حالی که بستگان آن ها منتظر بازگشت پیکر عزیزانشان بودند؛ خبر دفن غریبانه؛ دست جمعی و مخفیانه‌ی آنها توسط عوامل رژیم سعودی مردم و خانواده هایشان را شوک‌زده کرد. ظریف اما بی‌تفاوت بود و هم‌چنان می‌خندید.

 

 

ظریف هم‌چنان می‌خندید، در تمام بیشتر از دو سال گذشته، و حتی در همین روزهای اخیر؛ وقتی که دولت امارات متحده عربی ۹ تن از معلمان ایرانی ساکن «العین» را با بهانه هایی واهی بازداشت کرد، و در اقدامی بی‌شرمانه موهای سر آنان را تراشید! بهانه‌ی پلیس امارات برای این کار نداشتن مجوز کافی برای حضور و اقامت در العین عنوان شده بود. پیگیری حقوق کنسولی شهروندان ایرانی؛ هرکجای جهان اولی‌ترین وظیفه‌ی دستگاه دیپلماسی و وزارت خارجه است. پاسپورتی که قرار بود عزیز شود، و شهروندانی که امیدوار بودند با رأی دادن به روحانی عزت بین المللی خود را باز می‌یابند، ناامیدانه اخبار تحقیر شهروندان ایرانی را توسط شیخ‌نشین امارات تماشا می‌کردند و طبعاً واکنش قاطع دستگاه دیپلماسی را انتظار می‌کشیدند. دیپلماسی لبخند بازهم منفعل بود، و وزیر امورخارجه هم‌چنان می‌خندید.

 

 

ظریف هم چنان می خندد! مثل تمام بیشتر از دو سال گذشته، و دستگاه دیپلماسی کشور که بنا بود با تنش‌زدایی و بستن با کدخدا، گره‌ای از مشکلات اقتصادی مردم وا کند، در تمام این سال‌ها و در حل مشکلات کنسولی مردم و دفاع از حقوق کنسولی شهروندان ایرانی در ممالک دیگر سخت ناتوان نشان داده است. به اعتقاد ناظرین سیاسی، دیپلماسی لبخند و آن چه آقای رییس جمهور از آن به عنوان سیاست تنش‌زدایی نام می بُرد؛ تاکنون نتیجه ای جز وادادگی و بی اعتبار کردن هرچه بیشتر پاسپورت ایرانی نداشته است، و ظریف که خیال می‌کرد می‌تواند با بستنِ با کدخدا و در پیش گرفتن دیپلماسی لبخند می‌تواند از خود قهرمانی ملی بسازد، امروز از حل کوچکترین مسایل و مشکلات کنسولی مردم عاجز است.

 

منبع: خبرگزاری دانشجو

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات