لرستان خبر گزارش می دهد؛

در پاسخ همکاران و هم‌رزمان سیدنورخدا موسوی خطاب به دل‌نوشته فرزند شهید زنده لرستانی آمده است:

به گزارش لرستان خبر، محمد موسوی فرزند شهید زنده لرستانی سیدنورخدا موسوی است که خطاب به هم‌رزمان و همکاران پدر جانبازش دل‌نوشته‌ای نوشته است و هم‌رزمان و همکاران سیدنورخدا موسوی نیز پاسخی به این دل‌نوشته داده‌اند که در این نامه خطاب به فرزند این جانباز و شهید زنده لرستانی آمده است: فرزند جانباز همکار سید نور خدا موسوی اشک قلم! محمد  قهرمان! پیام سرشار از درد و رنجت را شنیدیم و از ژرفای جان لمس کردیم، تنها در این وادی، همه همسنگران بابای خوبت از اعماق بی‌انتهای جان خونابه درد گریستند. محمد عزیز! همه قلب‌ها شکسته است از فرط دردهایی که در ایوان خانه‌هایی که مردان آن بر تخته بند زندگی نفس جاودانگی می‌کشند و بار امانت با لحظه‌های پُر از دلواپسی را بر دوش مردان کوچکی نهاده‌اند وبا کوله کوچک عشق؛ در امتداد خط سرخ عاشورا پروانه‌وار بر حریم رنگ خون گرفته نفس‌های سرخ شهیدان زنده طواف می‌کنند.

خانه شما کانون درد نیست، بازتابی از نور سنگر است که امانت‌دار 14 ساله آن رمز و راز دفاع از گُل واژه‌های مقاومت و شور و امید تراوش می‌دهد. شنیده‌ای که سید شهیدان اهل قلم بی‌ریا گفت که اگر می‌خواهید ما را بشناسید، داستان کربلا را بخوانید. امانت بزرگی بر دوش گرفته‌ای؛ ولی مطمئن باش همه همکاران بابایت، گوشه‌های سنگین این امانت سترگ را بر دوش می‌کشند که مبادا شانه‌های کوچکت در مسیر طولانی از شلمچه تا کربلا احساس تنهایی کند.

هرگز مپندار که تنهایی؛ که این قلم قاصر گواهی می‌دهد که همه ما میراث‌دار امانتی خواهیم بود که بابای خوبت از ابتدای لحظه‌های شکفتن بر دوشت نهاده است.

محمد عزیز! از ابتدای لحظه‌های سایه سنگین شب که پاسدار خانه‌ای هستی که شهید زنده ما در آن نفس می‌کشد، مایه مباهات است که همدوش نفسی به‌سمت غائله‌های پنهان درون مردان کوچک سنگربان سرزمین می‌رویم که در کوچکی مرزهای مردانگی را تسخیر کردند و روح بزرگشان جوهره‌های مردانگی را به اسارت گرفته‌اند.

دستان کودکانه‌ات که این امانت بزرگ را در بر گرفته است به وسعت آسمان‌ها است که راه شیری تاریخ مردان بزرگ و تاریخ‌ساز از آن عبور می‌کند و ستارگانی روشن در هاله‌های پُر نور آن جوانه می‌زند.

محمد قهرمان! شاید در قصه‌های بلند و مثنوی‌های حماسی خوانده باشی که همیشه مردان بزرگ و قهرمانان لحظه‌های سخت زندگی در بطن سختی‌ها قد کشیده‌اند و در میان انبوه دردهای سرخ 14ساله شده‌اند؛ قهرمان قصه‌ها و داستان‌های بلند عبرت‌آموز تاریخ در سازگاری با دردها و پرواز در آسمان، ایده‌های حماسی را به جهان ارائه کرده‌اند. در صبح‌گاهان، نفست را به‌سمت پنجره‌های امید باز کن تا پراکنش عطر بهشت را از آن خانه که مامن پروانه‌هاست، به‌خوبی حس کنی که چگونه عطر خدا در کوچه‌های شهرتان پیچیده است.

محمد عزیز! از دلتنگی‌ها و دردها نوشته بودی؛ باور کن اشک ما خیل همکاران با قطرات شبنم اشکت پیوندی عاطفی و رحمانی دارد که در مسیر تلاقی جریان حرکت آن به کربلا منتهی می‌شود ولی باز می‌بالیم که کودکی چهارده ساله در هیبت یک مرد بزرگ مستحکم مشک را به دندان گرفته است و برای یاران کربلایی سقایی می‌کند. محمد عزیز! فریاد دردت را شنیدیم و با خدا عهد بسته‌ایم که در این راه خطیر که بابای خوبت در وادی شیرین آن بر بستر عزت افتاده است؛ تا اتصال آن به سرچشمه جوشان آن جاری باشیم و به رسم مردانگی غم‌هایت را بر دوش هم تقسیم کنیم و هر چند در مقابل آن روح بزرگ که در اندام کوچکت ماوی گرفته پاسخی جزء احساس شرم نداریم.

محمد عزیز! بابای خوبت که در بند بند احساست از خوبی آن با احساس کودکانه نوشته‌ای اشک قلم را بر تمامی لوح‌ها سرشته است و مطمئن باش در تلالوی همه روزهای بزرگ تاریخ؛ افقی روشن تبلور خواهد نمود که رویش جوانه‌های بهاری آن به آسمان و زمین طراوت خواهد بخشید و این درد از کاشانه شما رخت خواهد بر بست و چون نفس‌های شهید زنده در خانه هست امید هست و امیدوارتر از هر ودیعه‌ای الهی ظهور قامتی وارسته از جنس بابا در خانه است که با نگهبانی و پاسداری از ارزش‌های جانبازی ایوان خانه را مستحکم برافراشته خواهد داشت و خوبی‌های بابای مهربان در ضمیر پاک او ما را به ضیافت امید خواهد برد.

خانه شما با حضور نفس ماندگار بابایت نشیمن‌گاه پاک خداست که ملایک تمنای بوسیدن آن دارند تا دیگر روزها وشب‌ها دلت را به دریا بزنی و غمهایت را از زلال چشمه‌سار راز و رمز مردانگی پاک کنی . هر قطره اشکی که در خانه پُر نورتان بر گونه‌ای جاری می‌شود زمزمی از آب حیات هست که ما گم‌شدگان بیابان دلواپسی در تمنای جرعه‌ای از نوشیدن آن می‌سوزیم.

محمد عزیز! کودکان دیروز که مشق شب مدرسه را با واژه‌های آب و نان ترجمه می‌کردند ولی امروز زیبا ترین گلواژه‌های مشق شب تارخ بشریت با جمله سنگین با خون داد تو عزت و سربلندی تاریخ را در سکوتی کودکانه فریاد می‌کند. محمد عزیز! تا اینجای مسیر دلاورانه همراه نفس‌های پاک بابایت آمده‌ای و پهنای احساس پُر درد کودکانه را پشت سر نهاده‌ای.


انتهای پیام/

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات