زن و مرد

  • آیا چون دزدان میلیاردی در جامعه وجود دارند پس کیف قاپ ها را رهایشان کنیم؟ یا چون در جامعه قاتل وجود دارد، ما مجاز هستیم که مثلا دست یک نفر را بشکنیم؟ شاید یک کیف قاپی، در کل جامعه تأثیری نداشته باشد اما برای همان یک نفری که مالش را از دست داده بسیار رنج آور خواهد بود.

  • دیدن صدها زن و مردی که در وسط چمن‌های پارک، در روز روشن و در یکی از شلوغ‌ترین مناطق تهران، این طور آزادانه پایپ را کنار لب می‌گذارند، اگرچه سخت است ولی واقعی است.

  • مهدی‌یاوران هیأت دانش‌آموزی مهدی‌فاطمه چهارشنبه 24 تیرماه در مجموعه فرهنگی سید نصرالدین(ع) میزبان استاد احمد آبایی بود.

  • «یک روز خانم مهریزی زنگ زد و گفت: "امام زمان به ما نامه داده تا از پسر تو محافظت کنیم!" حتی ابوطالبی گفت: "پسر تو می‌تواند امام زمان باشد؛ هرکسی می‌تواند امام زمان باشد"».

  • شاید واقعا قصد اولیه این افراد حمایت از حجاب باشد اما رفته رفته "پسندیدم" گفتن های افراد مذکر آن ها را در جهت نشر دوباره عکس ها ترغیب می کند. به راستی نقش جوانان به ظاهر مذهبی در رونق گرفتن این اتفاق چیست؟

  • به نظر می‌رسد موفقیت برخی چهره‌های تلویزیونی به جای آنکه منجر شود به اینکه آنها بکوشند با استفاده از مشاوران خبره روند موفقیت خود را امتداد دهند، باعث ایجاد نوعی هاله در ذهن آنها می‌شود و این تصور که هرچه می‌کنند، درست است و بی‌نیاز از نظارت مشاوران هم قادرند کارشان را پیش ببرند.

  • غرب زدگی از مهمترین مسائل حیاتی تمدن شرق است و در عین حال از نابود کننده ترین آن،اسکندر بین سال های 330 تا 328 پیش از میلاد سپاه تقریبا دو تا چهار هزار نفری خود را برای فتح شرق آماده می کند و از این مقطع تاریخی ست که شرق به طور مستقیم تحت سیطره غرب قرار می گیرد.

  • ائمه جمعه سراسر لرستان و مردم خواستار شدند:

    ائمه جمعه سراسر لرستان در خطبه های این هفته نماز جمعه های لرستان خواستار برکناری مدیران برگزار کننده همایش «گُلونی» در لرستان شدند و مردم با سر دادن تکبیر این خواسته آنان را تائید کردند

  • یادداشت؛

    یکی از بهترین راه‌های استحکام خانواده‌ها، صبر زن و مرد بر سختی‌ها و مشکلات زندگی است، زن و شوهری که با مواجه شدن با کوچک‌ترین سختی و مشکل دچار یأس و ناامیدی می‌شوند و عنان صبر از کفشان می‌رود نمی‌توانند کانون خانوادگی مستحکمی داشته باشند.

  • در خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم، دیدم یک پیکان جلوی من ایستاد، من اول فکر کردم تاکسی است، جلوی من ایستاد و گفت: سلام، آقای هلالی هستید؟! من رو کشید...