مادر شهید
-
گفتوگو با مادر سه شهید و دو جانباز بروجردی:
روایت مادرانه از ۳ شهید و ۲ جانباز بروجردی/ مادری که اجازه نداد در تشییع ۳ فرزند شهیدش عزاداری کنند
مادر ۳ شهید و دو جانباز بروجردی میگوید هیچگاه از رفتن و نبودن فرزندانم ناشکری نکردم و حرفی نزدم چون خدا خودش به من صبر داده بود و ناراحت نبودم حتی بر اساس رسم روستاهای ما که زنان در عزاداریها موها و صورت خود را میکنند من اجازه این کار را ندادم.
-
"محرم ترک" نخستین شهید مدافع حرم کشور
آخرین روزهای شهید مدافع حرم لرستانی به روایت مادر/ ماجرای آخرین تماس "محرم" با مادر
مادر "محرم ترک" نخستین شهید مدافع حرم کشور که اهل لرستان است از اخرین روزها و تماس با فرزندش سخن می گوید
-
پدری که با لقمه حلال بنایی ۳ شهید تقدیم انقلاب کرد
آرزوی ۳۰ ساله یک مادر شهید
پنج برادر بودند که بدون هیچ تعلق خاطری به دنیا راهی جبهه شدند، یکی از آنها به مادر گفت: پشت سر ما گریه نکن و از ما برای کسی تعریف نکن، دیگری به پدرش که در حال ساختن خانه برایش بود گفت: ما به خانه نیاز نداریم، دست آخر سه برادر شهید و یکی هم به درجه جانبازی نائل شد.
-
گزارشی از 2 برادر انقلابی؛
سبقت از برادر بزرگتر به خاطر شهادت؛ شهیدی از قافله شهدای دهه کرامت لرستان
روز تشییع فرامیرسد احمد بر بالین برادر مینشیند و با خود زمزمه میکند که محمد بازهم از من سبقت گرفتی و جلو افتادی ...
-
بازخوانی گفتگو با خانواده معظم شهید احمدی روشن دو ماه پس از شهادتش
ناگفتههایی از مصطفای شهید و نحوه اطلاع مادر از شهادت فرزند
آنها فکر میکردند نزدیک انتخابات هم هست و اوضاع به هم میریزد و خانوادهها به خاطر نداشتن محافظ و چیزهای دیگر ممکن است اعتراض کنند
-
گزارشی از گردهمایی «همدلی هستهای، محرمانه نداریم»
مادر شهید احمدی روشن: توهینهای زیادی شنیدهایم اما همچنان در برنامهای که رئیس جمهور باشد، شرکت نمیکنیم
دکتر عبدالملکی با اشاره به اینکه دستگاه دیپلماسی موضوع دیپلماسی اقتصادی را رها کرده است گفت: یکی از مسئولان سازمانهای اقتصادی در دولت قبل تعریف می کرد که می خواستیم چند پمپ برای تاسیسات خود نصب کنیم سفیر انگلیس شخصا سه بار از ما پیگیری می کرد تا از پمپ های انگلیسی خریداری کنیم.
-
«بعد از 29 سال فراق؛ قد خم نکردهام»
روایت یک انتظار ۲۹ ساله برای مادر شهیدی گمنام
مادر شهید عباس امیدی، گمنام تازه شناسایی شده باغموزه دفاع مقدس میگوید: وقتی خبر شناسایی شدن عباس را دادند از شدت خوشحالی تا صبح پلک روی هم نگذاشتم دوست داشتم پر در بیاورم پرواز کنم به دیدنش بروم.