گزارشی از زندگی مردم شهرک ولی عصر دیوار به دیوار کارخانه ریخته گری

در جنوب شرقی تهران، جایی که بخشی از مرزهای پایتخت تمام می شود، هنوز کارخانه ها نفس می کشند، دیوار به دیوار خانه ها. پشت پنجره ها، درختی نیست، باغی نیست.

 به گزارش افکارنیوز ، چشم انداز این خانه ها سوله ها و دیوارهای کارخانه است. کارخانه آژیر می کشد و شهر بیدار می شود. دستگاه ها آهن و ضایعات فلزی را پِرِس می‎کنند و خانه ها می لرزند. کوره های ریخته گری، درحال کارند. شب که می آید دریچه کوره ها را باز می کنند و سقف آسمان کوتاه می شود. شب، ستاره ها، شهر، همه چیز گم می شود. بوی سوختگی می آید. دریچه ها را باز می کنند و نفس ها بالا نمی آید. خانه ها بیدار می شوند، چراغ ها روشن، «اسپری ام کجاست؟ »

سرفه می کنند؛ خشک و منقطع. سرفه می کنند؛ طولانی و دردناک. سرفه، حرف هایشان را قطع می کند. می گویند: «این کارخانه… » و باز سرفه می کنند. برای خیلی از آنها این سرفه ها حالا دیگر بخشی از زندگی هرروزه است. یاد گرفته اند با نفس های تنگ زندگی کنند. پنجره ها را ببندند و نفس عمیق نکشند اما با پنجره های بسته و نفس های نه چندان عمیق هم، باز سرفه ها می آیند، حمله می کنند و نظام ریه ها را به هم می ریزند. ریه هایشان دیگر آن ریه های سابق نیست، خس خس می کند. با هر نفس ریه ها زوزه می کشند. این سرفه ها، این صدای ریزی که با هر نفس می آید و می رود نتیجه یک یا چند دهه زندگی و همسایگی با یک کارخانه ریخته گری است؛ کارخانه ای که ضایعات فلزی را آب می کند، چدن می سازد و با این چدن ها رادیاتور و دیگ چدنی تولید می کند. چند صد متر آن طرف تر مردم در خانه هایشان به هوای سالم، به نفس های سخت، به ریه های مریض فکر می کنند و هر روز از خودشان می پرسند: «کسی به فکر ما هست؟ »

کارخانه «ایرفو» را همه می شناسند. در منطقه ۱۸ تهران کسی نیست که نام «ایرفو» را نشنیده باشد. دورتر از این کوچه ها هم «ایرفو» نامی شناخته شده در تولید قطعات ریخته گری، محصولات حرارتی و ماشین آلات صنعتی است. ۴۰ سالی هست که لوله و اتصالات چدنی و رادیاتورهای آلومینیومی می سازد. از همان روزهایی که تهران این قدر بزرگ نشده بود و این قدر جمعیت نداشت و کارخانه ها هنوز دیوار به دیوار خانه ها نفس نمی کشیدند. حالا اما تهران بزرگ شده و نقشه جغرافیای این شهر از هر طرف، تا هر کجای ممکن مرزهایش را عقب تر برده و دیگر بین کارخانه ها و خانه ها مرزی نمانده است. در تهران، ۳کیلومتری جاده ساوه در شهرک ولی عصر (عج) هم بین خانه های کوچه پژاوند و کارخانه «ایرفو» مرزی نیست. آنها سال هاست در کنار هم نفس می کشند. کارخانه کار می کند و مردم زندگی. کوره های کارخانه روشن می شود و پنجره خانه ها بسته. کارخانه دریچه کوره ها را باز می ‍ کند تا کوره ها نفس بکشند. هوای مسموم می آید و راه نفس کشیدن شهر را می بندد، مثل این که آسمان را سقف زده اند.

«دریچه ها را بیشتر شب ها باز می کنند. دود و غباری آسمان را می گیرد. انگار یک لحاف روی سر شهر انداخته باشند. آنها فکر می کنند شب یا وقتی هوا بارانی است، مردم متوجه نمی شوند یا کمتر متوجه می شوند، اما شدت آلودگی زیاد است. ما هر ساعتی که باشد، می فهمیم. به محض این که دریچه ها را باز می کنند از خواب با بوی تند و بدی که در هوا هست، بیدار می شویم. » اینها را «طوبی نظری» می گوید. همسایه چند پلاک آن طرف تر کارخانه ایرفو. بوی تند و بدی که او می گوید: «شبیه بوی سوختن دستگیره کتری و قابلمه است. دقیقا همان بو را می دهد. » این را همسایه ها می گویند. مردم اما نمی دانند این سال ها در همسایگی با کارخانه ای که ریخته گری کرده چه آلاینده هایی ریه های آنها را نشانه رفته که این طور نفس هایشان را به شماره انداخته اما آن چیزی که خوب می دانند این است که خیلی ها بیمار شده اند و این بیماری پیر و جوان و زن و مرد نمی شناسد.

«رمضان اسماعیلی» ، خادم مسجدجامع ولی عصر است و از ۱۳ سال پیش تا امروز دیوار به دیوار کارخانه زندگی می کند. ۳ سال پیش زنش مرد. «یک شب گفت معده ام درد می کند. گفتم عرق نعناع بخور. فایده نداشت و درد ادامه پیدا کرد. رفتیم دکتر قرص دادند اما بهتر نشد. آزمایش نوشتند و بعد آزمایش ها را که دیدند گفتند ریه هایش عفونت کرده. دکتر گفت: نمی توانیم کاری بکنیم. رفتیم بیمارستان مسیح دانشوری. خیلی از دکترهای آن جا زنم را دیدند اما همه گفتند ریه ها از کار افتاده. به من گفتند وقت زیادی ندارد. پرسیدم چرا این طور شده؟ گفتند به خاطر یک نوع آلودگی شدید صنعتی بوده. ۲ ماه بعد زنم مرد. آمدم به مسئولان کارخانه گفتم زنم را مریض کردید، گفتند: «چقدر خرج کردی؟ نسخه های زنت را بیاور هرچه پولش شده می دهیم. گفتم زنم دیگر فوت کرد، حالا می توانی با پول زنده اش کنی؟ »

خیابان ها و دیوارهای منتهی به کارخانه ایرفو پر از دستخط هایی است که بوی مرگ و خشم می دهد. مردم روی دیوارهای کارخانه نوشته اند: «مرگ بر ایرفو» ، «ایرفو، سرطان» و… دست هایی اما بر این شعارها ناشیانه رنگ پاشیده اند. مردم شعار می نویسند و مسئولان کارخانه شبانه دیوارها را رنگ می کنند اما از پشت رنگ های سفید، شعارهای اعتراضی مردم پیداست. آنها که می گویند: «نه کسی در این سال ها صدای ما را شنیده نه به داد ما رسیده. » اینها را می گویند و سرفه امانشان را می برد. اینها را می گویند و اسپری هایشان را در دست هایشان تکان می دهند. «آسم، گفتند خانمم آسم دارد. » «ابراهیم افتخاری» که از سال ۶۷ تاکنون در این محله سکونت دارد هم از بیماری می گوید. خودش نه، زنش چند سالی است آسم گرفته و زمان راه رفتن تنفس کامل ندارد.

او می گوید: «خودم آزمایش دادم گفتند ریه های من مشکلی ندارد اما از ۸ سال پیش خانمم بیمار شده است و اسپری می زند. از وقتی او بیمار شد بیشتر تلاش کردیم به اینها بگوییم که شما با این کارتان مردم را مریض کردید، رحم کنید به این مردم و از این جا بروید. ۱۰بار رفتیم با مسئولان کارخانه صحبت کردیم اما حکایت ما مثال ۲ کشتی گیری است که یکی زورش زیاد و یکی زورش کم است؛ ما ضعیف هستیم، زورمان نمی رسد. این کارخانه را از جاهایی حمایت می کنند و نمی گذارند حکم قانون درباره اش اجرا شود. »

در کوچه ها و خیابان های شهرک ولی عصر زندگی ساده است. ساختمان ها نما و تجملات اضافی ندارد. مردم لباس های گران نمی پوشند. این جا برندها و مارک ها مفهومی ندارند. رستوران های زنجیره ای شعبه ای باز نکرده اند و در بقالی ها جنس خارجی نمی فروشند. سیمای شهر، سیمای ساده زیستی و شاید سیمای فقر. آنها که دستشان به دهانشان می رسیده رفته اند. مردم می گویند: «همه می پرسند خب چرا از این جا نمی روید، نمی دانند این منطقه کارگرنشین است؟ از کجا بیاوریم خانه هایمان را عوض کنیم؟ اصلا فرض که ما برویم، بعد از ما آدم های دیگری که این جا می آیند چه؟ به آنها بگوییم چرا این جا را می فروشیم؟ ما برویم و آنها بیایند این جا تا بمیرند؟ »

در همسایگی کارخانه ایرفو تنها مردم زندگی نمی کنند. بچه ها به مدرسه می روند. ۶ مدرسه پیرامون کارخانه ای است که کوره هایش وقتی باز می شوند غبار مرگ به هوا می فرستند. بچه ها زنگ ورزش، زنگ تفریح در حیاط ها می دوند. بچه ها نمی دانند چدن را برای چه می سازند؟ ضایعات را برای چه آب می کنند و چرا آدم ها نباید کنار کارخانه ها زندگی کنند. آنها بچگی می کنند پشت دیوارهایی که کارگران درحال ریخته گری اند.

«۱۳ سالش است. ۱۸ سال پیش اگر می دانستیم این محله این وضع را دارد هیچ وقت این جا نمی آمدیم. ۲ سال است که مریض است. اول شروع کرد به سرفه بعد سرفه ها شدید تر شد. پزشکان گفتند آسم است و باید از این جا برویم… کجا برویم یک محله و این همه آدم باید از این جا بروند اما یک کارخانه بماند. این کارخانه چدن سازی نیست، این کارخانه آدم کشی است. » اینها را «معصومه حاجی حسینی» می گوید که چند پلاک آن طرف تر از «ایرفو» ، در مجتمع گلستان زندگی می کند.

چند سال پیش از این روزها مریضی ها که بیشتر شد، طاقت مردم هم تمام شد. یک روز آمدند پشت دیوارهای کارخانه تجمع کردند. دیگر شعارها را ننوشتند با صدای بلند فریاد زدند. اواخر دهه ۷۰ بود. اختلاف های ساکنان شهرک ولی عصر با مسئولان کارخانه ایرفو به اوج رسید و موضوع از یک درگیری ساده گذشت. ماموران آمدند و مردم را متفرق کردند. مسئولان به مردم گفتند کارخانه را می بریم چون یک منبع مزاحم و آلاینده است اما پس از همه این سال ها هنوز هم ایرفو کنار گوش این خانه ها نفس می کشد، دیوار به دیوار مسجد محله.

حجت الاسلام «صفر شعبانی» دبیر شورایاری محله ولی عصر (عج) جنوبی در همان مسجدی که خادمش ۳ سال پیش زنش را از دست داد نماز می خواند. او می گوید از سال ۷۱ مردم خواستار جابه جایی این کارخانه بودند و حالا دیگر خسته شده اند. «مدیران این کارخانه با انواع و اقسام کارها و متوسل شدن به این و آن مقاومت کردند. حتی شنیدیم چند جا زمین معوض هم گرفتند اما باوجود اینها کارخانه را منتقل نکردند. سال ۷۷ پیگیری ها و شکایت ها به اوج رسید و مردم به خیابان ها ریختند. همه نهادها جلو آمدند که این کارخانه منتقل شود اما در نهایت به این شرکت ۲ سال زمان دادند. از ۷۷ تا ۷۹ و معتمدان محل و امام جماعت را به عنوان حاکم منطقه قرار دادند که بین کارخانه و مردم قرار گیرند که اتفاق خاصی نیفتد. در این سال ها برای هر کدام از مردمی که شکایت کردند هم مساله و مشکل درست کردند. اگر این جا زندگی کنید و با یک جوراب سفید نو یک بار در خانه راه بروید و برگردید کاملا سیاه می شود. این هوایی است که این مردم نفس می کشند. ما حرفی نداریم که کارخانه زمانی هم کارهای خدماتی انجام داده اما جان مردم بالاتر از خدماتی است که آنها انجام می دهند. »

از سال ۷۹ تاکنون ۱۳ سال گذشته و هر بار کارخانه ایرفو از یک سال تا چندماه مهلت گرفته که برود. ۲۷ شهریور امسال موعد دیگری بود که به سر آمد و هنوز صدای آژیر کارخانه به مردم می گوید ما درحال کاریم. مهلت جدید را عباس جدیدی، معاون نظارت شورای چهارم داده است. او می گوید: «به من گفتند مساعدت کنید و من هم نامه ای نوشتم و درخواست کردم ۶ ماه دیگر مهلت بدهند. » برای آدم هایی که سال هاست هر روز را شمرده اند تا موعد رفتن این کارخانه برسد ۶ ماه زمان زیادی است آن هم در شرایطی که به گفته شعبانی، مردم همین چندی پیشتر می خواستند باز تجمع کنند. او می گوید: «هیچ مسئولی را نمی توانیم به این مسجد دعوت کنیم. به محض این که مردم آنها را می بینند به سمتشان حمله ور می شوند. ما هم چون نارضایتی بالاست برای این که بی احترامی نشود کسی را دعوت نمی کنیم. سوال من این است که آقای برادر جدیدی، شما از شرایط این محل چه می دانستید و با چه مجوزی وقت دادید؟ آن چه ما پیگیری کردیم و شنیدیم این است که ایرفو تاکنون برای این که برود ۳ بار زمین معوض گرفته در دماوند، قم و ورامین. اما باز نرفته است. البته من می دانم این عضو شورا هم اگر می دانستند مردم تا چه حد شاکی هستند چنین نمی کردند اما افرادی کار را برای مردم و ما پیچیده تر می کنند که نمی دانند منطقه ۱۸ کجاست. شهرک ولی عصر که بماند، آنها دستور دادند و کارخانه به استناد دستور آنها وقت خریده و مانده است این جا. ما جواب مردم را چه بدهیم. چطور آنها را آرام کنیم؟ »

پشت دیوارهای کارخانه ایرفو جایی است که حدود یکصد کارگر کار می کنند و چراغ های کارخانه روشن است. روی دیوار نوشته اند: «محیط زیست را پاس بداریم. » از ۴۰۰ کارگری که از گذشته در این کارخانه کار می کردند حالا یکصد نفری مانده اند. مسئولان کارخانه می گویند تولیدشان را کم کرده اند. آنها می گویند کوره هایمان کار نمی کند. می گویند ما آلودگی نداریم. «عظیم قلی زاده پاشا» مدیرعامل ایرفو و رئیس این کارخانه است و می گوید: «۱۳۴۳ که کارخانه ما ساخته شد این جا خارج از محدوده ۲۵ساله تهران بود. آن زمان از سوخت فسیلی استفاده می کردیم. بعدها این جا ساختمان سازی شد و کارخانه در محله مسکونی احاطه شد. به خاطر مشکلات، سوخت فسیلی را به سوخت برقی تغییر دادیم و تولیدات از طریق کوره های برقی است. ما ۸۰ تن تولید داشتیم الان ۵ تن تولید داریم. ما هیچ آلودگی ای الان برای مردم منطقه ایجاد نمی کنیم. هر کسی هم می خواهد می تواند نماینده بفرستد. همه بیایند هر ساعتی از روز و شب بیایند ببینند که ایرفو چطور کار می کند. من ۵۰ سال است در صنعت ریخته گری کار می کنم و هیچ مشکلی نداشتم. نمی دانم چرا همسایه ها با ما چنین می کنند. ما هیچ کس را بیمار نکردیم من همه این حرف ها را تکذیب می کنم. »

کارخانه ها باید بروند، حتی اگر اول آنها بوده باشند و بعد شهر توسعه پیدا کرده باشد. طبق بند ۲۰ ماده ۵۵ قانون شهرداری ها، صنایع آلاینده و مزاحم باید از شهر خارج شده و به شعاع ۱۲۰کیلومتری انتقال یابند. هرچند این ماده ها و بندها اغلب روی کاغذهای قانون پرقدرتند اما حالا رحمت الله حافظی، رئیس کمیسیون محیط زیست شورای شهر تهران، اصرار دارد که «این کارخانه باید سریع تر همین هفته پلمب شود. » و می گوید: «مدیران این کارخانه نمی توانند بگویند که آلودگی تولید نمی کنند. اگر چنین ادعایی دارند باید تاییدیه محیط زیست بگیرند. نامه آقای جدیدی برای مساعدت ۶ماهه هم دیگر موضوعیتی ندارد. ما از هیأت رئیسه خواستیم این نامه را لغو کنند و پیگیر هستیم کارخانه همین روزها پلمب شود. » او گفته «یک هفته به اینها وقت بدهید که دسته چک و مدارکشان را بردارند و بروند. اگر نرفتند هم گاز و آب و برقشان را قطع کنید. »

در شهرداری منطقه ۱۸، «ایرفو» نامی شناخته شده است. از بس پرونده این کارخانه باز و بسته شده؛ اخطار پشت اخطار، حکم تخلیه، پلمب، رأی دیوان عدالت اداری، مصوبه شورا و ده ها طومار و صدها نامه و شکایت. پرونده کارخانه ریخته گری، هنوز باز است. «همین چند روز پیش اخطاریه دیگری به ایرفو داده‎ایم، خواستیم فعالیتش را تعطیل کند. » این را یکی از مدیران شهرداری منطقه ۱۸ می گوید، با تاکید بر این که نامی از او در روزنامه برده نشود و به جای اسمش بنویسم، «یک منبع آگاه» ، و حرف هایش را پی می گیرد: «امیدواریم آنها به حقوق شهروندان احترام بگذارند، گفتیم این آخرین اخطار است و از آنها خواهش کردیم بدون ایجاد تنش از این جا بروند. »

در کارخانه ایرفو اما ۶ ماه برای جابه جا شدن زمان زیادی نیست، آن طورکه «قلی زاده پاشا» ، مدیرعامل ایرفو می گوید در گذشته نه زمین معوضی گرفته و نه شرایط برای جابه جایی کارخانه اش فراهم شده حالا می گوید: «۱۰ روز پیش از وزارت صنایع و معادن و بانک مرکزی درخواست ۲۵۰ میلیارد تومان وام از صندوق توسعه ملی کردیم. ما زمینی ۴ هزارمتری در شمس آباد خریده ایم اما آن جا باید تجهیز شود. الان هم که نصف کارخانه را تعطیل کردیم با یک چهارم ظرفیت درحال کار هستیم. چطور از ما می خواهند در یک هفته کل کار را متوقف کنیم. به هر حال ما در مناقصه های مختلف شرکت کردیم، چطور پاسخگوی آنها باشیم؟ »

مسئولان کارخانه ایرفو می گویند تعهد محضری دادند که ۶ ماه دیگر بروند. در خیابان ها و کوچه های شهرک ولی عصر اما کم شمارند کسانی که فکر می کنند «ایرفو» روزی از این جا خواهد رفت. آنها به هر جا که توانستند، شکایت بردند، نسخه هایشان را، دردهایشان را، بارها حکم پلمب گرفتند اما باز هر صبح که می شود گوش هایشان را می گیرند. صدای آژیر می آید، هر سرفه ای که می کنند یادشان می آید که «ایرفو» هست، که چقدر زندگی کنار کارخانه ها سخت است، که چقدر نفس کشیدن برایشان دشوار است. آنها زندگی نمی کنند تنها نفس می کشند، سخت نفس می کشند.




در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات