شهیدی که تا جان پای ولایت ماند؛

ساواک به برخی خانه ها می ریخت و دنبال اعلامیه و نوار می گشتند شهید به من گفت: مادر خانه ها را مي گردند ولي اگر تو عكس امام خميني(ره) را از روي ديوار برداري من ناراحت می شوم. گفتم: نه پسرم من خودم بيش از تو به امام علاقمند هستم.

به گزارش لرستان خبر ، شهید محمدحسن زینی وند فرزند علي حسين در سال 1337 در شهرستان خرم آباد متولد شد. دوره دبستان را در شهر خرم آباد و دوران راهنمایی را در شهرستان پلدختر گذراند. از لحاظ درسی فردی باهوش و دانا بود و تمام درسهایش را با نمرات عالی قبول می شد. در دانشسرای کشاورزی بروجرد قبول شد .

 

 

سال آخر دانشسرای ایشان مصادف با سال 57 به دستور امام خمینی(ره) و پیروی از ایشان به پلدختر بازگشت و در کلیه تظاهرات همدوش دیگر مردم فعالیت و شرکت داشت.

 

به سن تکلیف که رسید نمازش را شروع و به عبادت پروردگارش مشغول بود.در بین فامیل و اقوام به راستگویی و درستکاری مشهور بود هم سن و سالهای شهید که در دوران پهلوی معدوم اهل خوشگذرانی و عیش و نوش بودند ایشان با نرمی و مهربانی آنها را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر می کرد.

 

 

 نسبت به پدر و مادر و خواهر و برادرهایش به مهربانی و عطوفت سخن می گفت مادرش می گوید در خانه كمك من لباس مي شست و وسایل را  پاك مي كرد من گفتم: پسرم تو جوان هستي كار نكن، مي گفت: نه ثواب دارد كه كمك مادرت كني و مي دانستم كه اين بچه نماندني است تا زماني كه مرد عكس امام در جيبش بود و زماني كه شهيد شد عكس امام خميني 4 الي 5 تا در جيب داشت كه غرق در خون از جيبش خارج شد .

 

 

حتی 24 ساعت قبل از شهادتش جهت تمیز کردن خود به حمام رفت و به مادرش گفت من فردا شهید می شوم تا موقع شهادت خانواده حرفهایش را باور نمی کنند و  می گویند از کجا می داند و با شهادتش در همان روز پس به صداقت در گفتار به شهادت رسیدنش پی می برند.

 

 

همیشه در مراسمات تاسوعا و عاشورای حسینی در هیئت های سینه زنی امام حسین (ع)شرکت می کرد و پیراهن سیاه امام حسین (ع) در تنش بود و به سوگواری می نشست اما دو سه روز مانده به شهادتش پیراهن و لباسهای سفید به تن می کرد و می گفت این لباسهای کفن من است.

 

 

در سال 57 جنب و جوش عجیبی برای فرایض های دینی خودش و تکالیفی که حضرت امام (ره) به دوش مردم و امتش گذاشته بود از خود نشان می داد سخنرانی ها و حرفهای امام را اول خودش گوش می داد و بعد با ملایمت و مهربانی به دست اقوام و دوستان و مردم شهرش می داد.

 

 

ساواک به برخی خانه ها می ریخت و دنبال اعلامیه و نوار می گشتند شهید به من گفت: مادر خانه ها را مي گردند ولي اگر تو عكس امام خميني(ره) را از روي ديوار برداري من ناراحت می شوم. گفتم: نه پسرم من خودم بيش از تو به امام علاقمند هستم.

 

 

مادرش می گوید: در راهپیمایی هایی که نزدیک به پیروزی انقلاب بود من بیرون رفتم و شنیدم  گفتند: كه زيني وند تير خورده است و من فهميدم كه اوست .

 

 

 وقتي رفتم ديدم كه بله درست است، در بيمارستان در ماشيني گذاشته شده بود، رفتم از دور كه دیدمش لبخندی به لب داشت من رفتم او را بوسيدم، نمي دانستم شهید شده است، ‌ديدم پدرش مي گفت فداي خميني ، فداي امام حسين، گفتم چرا اينجوري مي گويي؟ گفت: محمد حسن تمام كرده است.

 

 

بعد بسيار غريبانه از بيمارستان بيرونش آورديم و تابوتش را به گلوله بستند هرچه فرياد مي زدم كسي گوش نمي گرفت تابوت را گلوله باران كردند و خیلی ها فرار کردند. يكي دو ساعت بعد پدرش يك طرف تابوت را گرفت و دو نفر كه از جان گذشته بودند يك طرف تابوت را گرفتند و بردند و در مسجد گذاشتند.

 

 

وقتي كه سيب زميني مي كاشتيم، درآمدش را به فقرا مي داد و من مي گفتم: چرا اين را به فقرا مي دهي؟ مي گفت: مادر تو احتياج زيادي نداري، اين پول را مي دهم به افراد فقيري كه بيشتر نياز دارند.

 

 

شهید در تاریخ 1357/11/5 به شهادت نائل آمد و پيكر مطهر اين شهيد در گلزار شهداي پلدختر به خاك سپرده شده است.

 

انتهای پیام/

 

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید
  • ناشناس

    لطفا تاریخ شهادت را دقیق قید بفرمایید روحش شاد یادش گرامی باد

نظرات