گزارش از وضعیت کودک بیمار یک ساله دورودی؛

کودک یک ساله دورودی تمام عمر خود را با درد و رنج گذرانده است و برای زنده ماندن به کمک خیرین و نیکوکاران نیازمند است.

به گزارش لرستان خبر، برای تهیه گزارش راهی یکی از محله های قدیمی شهر شدم،اینجا دورود است محله ضرغام، مقصد من کوچه ای با دیوارهای ریخته و خانه ای با درب شکسته است، جایی که کمتر نشانی از زندگی در آن می بینی، خانه ای 50 متری که در آن آقا مرتضی به همراه همسر و سه فرزندش صبح را شب می کنند و شب را هم با خیال های رنگی شان به صبح می رسانند.

برای ورود به خانه از حیاط تنگ و باریکی عبور کردم که انگار از هر طرف شانه هایم را فشار می دهند، گوشه ایوان دخترکی با چشمان نافذ با برادرش مشغول بازی است.

آقا مرتضی من را به داخل خانه دعوت می کند، نگاهش پر از غرور و شرم است، وارد که می شوم دخترک سلام می کند.

از همسر آقا مرتضی ماجرای زندگی اش را می پرسم، با گل های قالی رنگ و رو رفته اتاق بازی می کند و می گوید: سه فرزند دارم،یک دختر 6ساله که فرزند اولم است و دو پسر 2 و نیم ساله و یک ساله، پس از تولد فرزند آخرم علی اصغر زندگی روی دیگرش را به من نشان داد.

مادر بغض می کند و با نگاهی به علی اصغر اشک هایش آرام آرام سرازیر می شود،او می گوید: 4ماه از تولد او گذشته بود که رنگش کبود و دچار تشنج شد. علی اصغر را به مطب پزشک بردم،دکتر می گفت مشکل خاصی نیست و فقط کلیه اش مقداری عفونت کرده، اما این اتفاق چندین بار دیگر رخ داد و من هر بار که به مطب می رفتم دکتر حرفش را تکرار می کرد که جز یک عفونت ساده مشکل خاصی نیست.

روز ها می گذشت و تغییری در وضعیت علی اصغر مشاهده نمی شد من به اصرار خودم دکتر معالجش را عوض کردم و او را برای معالجه به شهر دیگری بردم. پس از انجام آزمایش دکتر احتمال داد مشکل از قلب پسرم است و ما را برای تشخیص و درمان بهتر راهی تهران کرد.

مادر علی اصغر از سفر به تهران می گوید و تشخیص نادرستی که دوران طلایی درمان فرزندش را از او گرفته است،او گفت:در تهران متوجه شدم که فرزند نازنینم چندین ماه است در عذاب است و دکتر قبلی اش تا بحال تشخیص اشتباه داده و داروهایی بی مورد برای او تجویز کرده است چرا که مشکل علی اصغر عفونت کلیه نبوده و در تمام این مدت از نرسیدن خون به ریه، جابه جایی رگ قلب، کامل نشدن قلب رنج می کشیده است.

دیگر نمی تواند ادامه دهد، رنج و درد فرزند یک ساله را می بیند و کاری نمی تواند کند و این برای یک مادر درد بزرگی است،دردی که دوست دارد تمام زمین و زمان را به خاطر برطرف شدنش به هم بریزد تا کودکش آسوده باشد.

مرتضی پدر خانواده است، او در مورد خرج عمل و مراجعه هایی که تا به حال به خاطر درمان علی اصغر داشتند می گوید: در اویل تیر ماه یک بار ریه علی اصغر عمل شده اما نه عمل کامل و سه عمل دیگر نیاز است، هزینه عمل هایش بسیار سنگین است و ما قادر به پرداخت این هزینه ها نیستیم.

او می گوید علی اصغر به علت خونریزی که چند وقت پیش داشت چند لخته خون در سرش مشاهده شده است، دکترش می گوید هرچه زودتر باید عمل و این لخته ها از سر او خارج شوند در غیر این صورت احتمال اینکه آسیب مغزی ببیند زیاد.

پدر تعریف می کند و مادر همچنان نگاهش به علی اصغر گره خورده و اشک می ریزد،انگار می خواهد چیزی بگوید،صحبتم با مرتضی را تمام کردم و از مادر خواستم از درمان علی اصغر بگوید تا کمی آرام شود،بلافاصله گفت: فرزندم از 4 ماهگی در دورود و بعد در تهران تحت درمان بوده و تقریبا یک سال عمرش را با درد و رنج گذرانده و نمی دانم تا چه زمانی این شرایط پا برجا خواهد بود.

کودک فقیر دورود

هر هفته باید از علی اصغر آزمایش گرفته شود و هر دو هفته یک بار باید حضوری معاینه شود و با توجه به اینکه دکترش در تهران است رفت و آمد و از همه مهمتر تامین مخارج درمان برایمان بسیار مشکل است.

مادر از استرس و فشار عصبی زیاد خودش حرف می زند که بد روزگار او را به بیماری عصبی تبدیل کرده است که تحت درمان متخصص مغز و اعصاب است.

از مرتضی در مورد درآمد و تامین هزینه های درمان علی اصغر و زندگی اش سوال پرسیدم،او می گوید: به خاطر درمان علی اصغر از روستا به شهر مهاجرت کرده ایم و خانه ی روستایی ام را برای تامین هزینه عمل او فروخته ام و در حال حاضر بیکار هستم و چندین ماه است نتوانسته ام کرایه خانه ام را پرداخت کنم،حتی نصف پول پیش را هنوز پرداخت نکرده ام و هر روز بدهکاری ام به علت پول قرض کردن از اطرافیان بیشتر می شود.

صاحب خانه تحت فشارم قرار داده و کرایه خانه اش را می خواهد، کار به جایی رسیده که با فروش وسایل خانه لقمه نانی برای خانواده ام تهیه می کنم اما اکنون دیگر وسیله ای برایم باقی نمانده است که بفروشم.

مرتضی بیشتر وسایل خانه را فروخته است؛ تا شکم بچه ها را سیر کند، او می گوید: تحت پوشش هیچ ارگانی نیستم، حتی چندین بار به کمیته امداد و بهزیستی مراجعه کرده ام اما هر بار با بهانه های مختلف من را رد می کردند.

تنها آرزوی مرتضی و همسرش سلامتی علی اصغر است،که حاضر شدند تمام زندگیشان را خرج او کنند و حاضرند از جان خود بگذرند اما علی اصغر زنده بماند.

آقا مرتضی تا جلوی درب همراهی ام می کند، می خواهم خداحافظی کنم که دستم را به گرمی می فشارد و می گوید: خیلی شرایط سختی دارم، من مانده ام و سه فرزند کوچک که نمی دانم برای آیندیشان چه باید کنم،هرکاری از دستتان بر می آید انجام دهید تا علی اصغرم زنده بماند.

وقتی از کوچه خارج شدم تحت تاثیر بیماری علی اصغر و مشکلات این خانواده قرار گرفته بودم و با خودم فکر می کردم که این غم و اندوهی که این خانواده بابت این رنج ها تحمل می کنند ممکن است برای هر کدام از ما رخ دهد. پس به شکرانه سلامتی خانواده هایمان که می توانیم با دیدن لبخندشان، تا اوج خوشبختی پرواز کنیم باید امثال علی اصغر و خانواده نامداری را دریابیم.

تنها کمکی که توانستم به خانواده رنج کشیده ی آنها کنم با این همه مشکلات و مشقات که با آن دست‎وپنجه نرم می‌کنند،بیان دغدغه و درد جانکاه زندگی آنها است که شاید خیران به این خانواده نظری کنند.

بر همین اساس شماره کارت 6037991825928496 و شماره حساب 0321542887002 به نام مرتضی نامداری (پدر خانواده) برای کمک به این خانواده اعلام می شود. همچنین هموطنان برای دریافت اطلاعات بیشتر از وضع این خانواده می توانند با شماره 09384637260 مرتضی نامداری تماس بگیرند.


منبع: بازتاب گهر

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات