نگاهی به دردسرهای فائزه برای اکبر و آینده ی پیش رو!
زندگی سیاسی فائزه هاشمی، ناگزیر پیوندی ناگسستنی با حیات سیاسی هاشمیِ پدر یافته است و دارای تضاد آشکار است.
فائزه اما گویا طاقت این عتاب پدر را نداشته، تنها به فاصله چند ساعت از انتشارِ گفته های هاشمی در سایت انتخاب، در پی جبران مافات برآمده است. البته به سبکِ خاص خودش! فائزه در گفتگو با خبرنگار یورونیوز گفته است: «من کار خطایی نکردهام و عادت هم به مخفی کاری ندارم خانواده ما اصلاً اینطوری هستند و خیلیها معتقد هستند چوبهایی که ما میخوریم و هزینههایی که میدهیم به خاطر صداقت و سادگیمان است که نمیتوانیم دروغگو باشیم و تظاهر کنیم. الآن هم پشیمان نیستم. این موج هم میگذرد من نگران نیستم، نگذشت هم مهم نیست باید هزینه داد.» در این میان؛ معادله ی صداقت خاندان هاشمی به مانع سختی برخورد کرده است. یعنی اگر حرفهای فائزه در گفتگو با خبرنگار یورونیوز را بخواهیم صادقنه محسوب کنیم، لاجرم مجبور می شویم واقعیتِ کذاب بودن را به حاج آقا نسبت دهیم و البته بالعکس!
محکومیت غیرمنتظره و ملایم فائزه توسط پدر در حالی صورت می گیرد که هم او، یک سال پیش طی گفتگوی مشترکی که با خبرگزاری مهر و روزنامه تهران تایمز داشته است، پاسخی جالب توجه به سوال خبرنگار در مورد خانواده اش می دهد. او در پاسخ به این سؤال که اگر آقای هاشمی بخواهد بین انقلاب و خانواده انتخاب کند، چه تصمیمی خواهد گرفت. دیدگاه¬تان در این باره چیست؟ خبرنگار را مغرض یا جاهل خوانده!، می گوید:"کسانی این مسایل و این حرف را مطرح میکنند یا مغرض و یا نسبت به سابقه خانواده ما جاهل هستند. نمیگویم اصیلترین خانوادهای که به این انقلاب پایبند باشد، خانواده ماست، ولی بچههای من از روزی که چشم¬شان را باز کردند، پدر خانواده را در مبارزه و زندان و مادرشان را در تلاش برای آزادی پدر دیدهاند. در جنگ، مهدی و یاسر هر دو مجروح شدند. یکی شیمیایی شد و دیگری مجروح. خوشبختانه از لحاظ زندگی هم احتیاجی نداشتند و ندارند که دنبال کارهای مادی بروند. همه انقلابی و در عین حال نسبت به بعضی از کارهایی که میبینند، منتقد هستند و همان انتقاداتشان باعث میشود که بعضیها این حرفها را بزنند. من فکر میکنم خانواده ما در انقلاب بزرگ شده و در انقلاب میماند و با انقلاب میمیرد."
هاشمی چند وقت پیش نیز از مردن حرف زده بود. با این حال به نظر نمی رسد در این مورد، بین پدر و فائزه تفاهمی وجود داشته باشد. فائزه آشکارا بر صفت «آیت اللهی» پدر شوریده، دیدار خود با بهائیان را کار صحیح و شرافتمندانه ای معرفی می کند. این موضعگیری شاذ فائزه خانم، بیش از آنکه بخواهد برچسبِ «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام» را در شخصیت چندوجهی هاشمی خدشه دار کند، عنوان بامسمای «آیت الله» را نشانه خواهد رفت. روی هم رفته، گویا این بار نیز مانند توییت جنجالی موشک ها، علاجی جز مقابله نبوده است. هاشمی پیش از این و در سال 88 نیز با ابداع فرضیه «ساندویچی»، به دفاع از فائزه پرداخته بود. وی در توجیه حضور فائزه در جمع اغتشاشگران و توهین های وقیحانه وی نسبت به رهبر فرزانه انقلاب، گفته بود:« فائزه به من گفته بود به خیابان ولی عصر رفته تا ساندویچ بخرد.» ساندویچِ این بار اما گویا از دیدگاه پدر، به فائزه نمی ساخته است. همانطور که پیش از این نیز گفته شد، دوستان جناب هاشمی در جبهه اصلاح طلبی نیز این بار به همین نتیجه رسیده اند.
مضر بودن ساندویچ جدید فائزه خانم حتی از چشم حسام الدین آشنا؛ مشاور روشنفکر! رئیس جمهور نیز دور نمانده است. وی که این روزها به خوبی در فضای مجازی فعال شده است، در صفحه فیسبوک خود می نویسد:« ای کاش آنانی که نام بزرگشان بر نام کوچکشان غلبه دارد به جای انتشار تصاویر عید دیدنی های پسا نوروزی، کمی هم در عواقب امور اندیشه و نصیحت پدر را آویزه گوش می کردند. کاش می دانستند که با این کار نه کمکی به میزبان کرده اند و نه باری از ایران برداشته اند!» آقای آشنا اشاره خوبی به برنداشتن باری از دوش ایران کرده است. با این حال سوال این است که فرزندان آقای هاشمی مگر پیش از این باری از دوش ملت ایران برداشته اند که اساساً بخواهد احتمال رخ دادن مجدد چنین حماسه ای! در ذهن کسی شکل بگیرد؟! از این نظر؛ گویا اینگونه مواجهه عطوفانه مشاور رئیس جمهور با خبطِ آشکار دختر هاشمی، رابطه مستقیمی با وابستگی پایگاه رای دولت به حمایت هاشمی و خاتمی داشته باشد.
چه اینکه سوابق آشکارِ فرزندان آقای هاشمی، مصادیق روشنی از نقش آنها در تحمیل بارهای سنگین بر دوش ملت ایران را در خود ثبت کرده است. نیک آهنگ کوثر خبرنگار ضدانقلاب و فراری که فایل مصاحبه جنجالی او و مهدی هاشمی هم اکنون در صفحات اینترنتی در دسترس همگان قرار دارد، در خصوص ارتباط مهدی با تحریم علیه ایران چنین می گوید:«به هر تقدیر تأیید میکنم من تنها کسی نبودهام که مهدی هاشمی برای اعمال تحریمهای بیشتر با او تماس گرفته است. به گفته یکی از اعضای اتاقهای فکر واشنگتن، که مهدی هاشمی با او نیز تماس گرفته بود، تلاش هاشمی برای ضربه زدن به دولت و احیانا رقبای پدرش و حتی رهبری بوده است. تلاش برای انتشار مطالبی که در پاییز ۱۳۸۸ برای افرادی مختلف فرستاده بود، جزو وظایف ایشان بوده است.» خانواده انقلابی هاشمی این روزها وارد فاز جدیدی از کارنامه انقلابی گری خود شده اند. فازی که البته پیش از انقلاب و حتی در دوران پهلوی نیز از نظر متفکران وطن پرست کشور، منطقه ممنوعه به حساب می آمده است.
به عنوان مثال؛ مرحوم جلال آل احمد سالها پیش از آنکه فائزه خانم به فکر ارتباط با دوستان بهایی اش بیفتد، در اعتراض به مقالهای که در باب «بهاییگری» در مجله راهنمای کتاب، طی نامه ای به ایرج افشار مدیرمسؤول این مجله می نویسد:«خواهش میکنم صراحت در کار بیاورید و یک شماره مخصوص در اختیار اصحابنا بگذارید تا علنا از مذهب جهانگیرشان دفاع کنند... به یادت میآورم که وقتی دارند مذهب رسمی مملکت را میکوبند و غالب مشاغل کلیدی در دست بهاییهاست... از سرکار قبیح است که زیر بال این اباطیل را بگیرید و این بنده خدا؛ «راسخ» که عمری جان کنده تا جامعهشناس شناخته شود؛ اینجوری خودش را لو میدهد... خر این حضرت چطور جرأت میکند در دنیایی که هنوز سوسیالیسم و کمونیسم را با آن کبکبه و دبدبه از روس و اروپای شرقی تا چین و ماچین را نمیتوان مذهب جهانگیر دانست، این مذهبسازی بسیار خصوصی و بسیار دربسته و بسیار قرتیساز و زداینده اصالتهای دینی را مذهب جهانگیر بنامد!»
به هر تقدیر به نظر می رسد اکبر هاشمی بالاخره باید قبول کند که تجمیع خانواده ی او و انقلاب، بدون شک از محالات است و این صورت مسئله، با خواندن دعای سفر در گوشِ فرزند مفسدی که راهی اوین است، یا استفاده از فرضیه های «ساندویچی» تغییری نخواهد کرد. مسئله دیگری که این روزها بیشتر به چشم آمد، تحلیل قابل توجه داریوش سجادی؛ فعال اصلاح طلبِ مقیم آمریکا درباره مبانی روانشناسی رفتارهای فائزه خانم بود. سجادی در تشریح دلایل رفتارهای خارح از شرع و عرف دختر حاج آقا در کانال تلگرامی خود می نویسد: «ظاهراً صبیه ارشد هاشمی رفسنجانی مبتلا به موود (Mood) خود خاص بینی شده اند. دختری که دوست دارد ولو به قیمت دهان کجی به نُرم های جامعه خودش را متفاوت و سنت شکن و آوانگارد نشان دهد بدون آنکه لوازم خاص بودن را داشته باشد! کسی که بدش نمی آید ادای «امیلی برونته» را درآورد اما بدلیل فقر بضاعت اندیشگی، ماجرا به همان ادا درآوردن محدود می ماند. اداهائی که به دل نمی نشیند و عمق پیدا نمی کند و در حد همان ادا باقی می ماند. اشرف؛ دو قلوی شاه هم به نوعی مبتلا به این سندروم بود اما با استعداد تر و تحمل پذیرتر از فائزه!»
مهدی محمدی تحلیلگر سیاسی اصولگرا نیز نظر جالبی در زمینه ارتباط فائزه و پدرش دارد. نظر محمدی ناظر به متغیرهای کلان فضای سیاسی ایران بوده، به نظر نزدیک تر به واقعیتِ حال است. وی می نویسد: «روح برجام در حال ظاهر شدن است. دیدار فائزه هاشمی با بهاییان نشانه ای است از مرزهایی که باید برای شکل گیری دوران پسابرجام درنوردیده شود؛ همان دورانی که به گفته هنری کیسینجر قرار است ایران را از یک "نهضت" به یک "کشور" بدل کند. هاشمی رفسنجانی در موقعیتی نیست که فائزه را مهار کند. فائزه یک فرد نیست، نمادی است از جریانی که برانگیخته شده تا زیر پوشش اعتدال، به افراطی ترین شکل ممکن از ایران انقلاب زدایی کند. این حقیقت برجام به روایت امریکاست. فائزه، همان پدر است که نقاب از رخ برکشیده و ملاحظه کاری را کنار گذاشته است. فائزه نماد رادیکالیسم اسراییل است (به یاد بیاورید که بهاییت حزب اسراییل است در ایران) در مقابل تزویر امریکا؛ لازم نیست فائزه چیزی را جبران کند، این هاشمی است که باید فائزه را جبران کند!؛ و البته نمی تواند.» هر چه هست، خانواده اکبر هاشمی وارد فاز جدیدی از انقلابی گری شده اند. خدا به خیر کند!
منبع: شمانیوز