حمایت از تروریسم

«ما برای اجرای این توافق از سوی ایران به گروه مجاهدین خلق (منافقین) نیاز داریم.» اینها بخشی از نامه سناتور مک کین امه سناتور مک کین، رئیس کمیته نیروهای مسلح مجلس سنای آمریکا به دولت اوباما در مهر ماه سال 94 است.

به گزارش لرستان خبر، «جان مک کین» سناتور جمهوری خواه آمریکا در متن نامه مذکور با اشاره به تعهد کشورش برای حمایت از گروهک منافقین خواستار تلاش بیشتر دولت اوباما در این زمینه شده است. دولت آمریکا و شرکای غربی اش در حالی بالاترین سرویس های ممکن را به گروه تروریستی مجاهدین خلق می دهند که اعضای این گروه، نقش مستقیمی در ترور 17 هزار شهروند بیگناه ایرانی داشته اند. ترور شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، دیگران و دیگران نیز بخش دیگری از پرونده سیاه این گروهک تروریستی به شمار می رود. با این حال، این افراد به صورت مرتب به کنگره آمریکا رفته به نمایندگان آن گزارش فعالیت های خود را ارائه می دهند! 
حالا این واقعیت را در کنار ادعای همیشگی سیاستمداران آمریکایی در زمینه دفاع از حقوق بشر قرار دهید. نتیجه روشن خواهد بود! با این حال، لازم است به صورتی مفصل تر به ادعاهای حقوق بشری آمریکا در هر دو بعد داخلی و خارجی پرداخت. سوال این است که آیا ارسال پیام نوروزی اوباما برای مردم ایران و حرف زدن های مکرر او از حقوق بشر را باید واقعی دانست یا خیر؟ بد نیست برای پاسخ به این سوال نه چندان سخت، ابتدا به متن اظهارات وندی شرمن، معاون وزیر خارجه آمریکا در زمینه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی مراجعه کنیم. شرمن می گوید: «من شخصا اعتقاد دارم که تصمیم برای بمباران اتمی ژاپن، تصمیمی درست بود ولی از آنجایی که تعداد زیادی از مردم جان خود را در این  حملات از دست دادند، تصمیمی دردناک بود.» وی سپس ادامه می دهد: «آمریکا تنها کشور جهان است که تاکنون از سلاح هسته ای استفاده کرده است و به همین علت ما برای حمایت از منع اشاعه هسته ای در سراسر جهان به طور ویژه احساس مسئولیت می کنیم.»
احساس مسئولیت بسیار جدی خانم شرمن در این زمینه را شاید بتوان هم اکنون در جریان جنگ یمن به تماشا نشست! دولت آمریکا ورای ارائه انواع تسلیحات کشتار جمعی به دولت سعودی، حمایت رسمی خود از ادامه فعالیت این حمام خون را نیز اعلام کرده است. کشتار مردم بیگناه پاکستان و افغانستان توسط پهپادهای آمریکایی نیز بخش دیگری از همین دغدغه های انسانی آمریکایی ها را شامل می شود. با این حال، مقایسه میزان تلفات انسانی جنگ های آمریکا پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی نشان می دهد که شاید بهتر باشد خانم شرمن و دیگر دوستان خونخوارش در دولت آمریکا، باز هم همان راهکار استفاده از بمب اتم را در پیش بگیرند! چه اینکه میزان تلفات انسانی بمباران اتمی هیروشیما تنها 200 هزار نفر بود، ولیکن آمریکا بعداً در جریان جنگ ویتنام نزدیک به 3 میلیون و 800 هزار نفر ویتنامی را قتل عام کرد. آمریکا بعداً در جریان جنگ عراق نیز، به صورت روزانه 700 شهروند عراقی را قتل عام کرده است. یعنی چیزی بیش از 2 میلیون نفر انسان!
سوال این است که چگونه دولتی با این حجم از کشتار انسان ها در سده اخیر، باز هم می تواند حرف دفاع از حقوق بشر بزند؟ مرور تاریخ خونبار آمریکا در زمان هایی دورتر از این البته گویای واقعیاتی به مراتب تکان دهنده تر خواهد بود. برای این منظور بد نیست از سخنان اخیر سناتور برنی سندرز، نامزد ریاست جمهوری آمریکا استفاده کنیم. سندرز گفته است: «همه می دانیم ما با سرخپوستان چه کردیم. پیش از مهاجرت اروپائیان و تاسیس امریکا، سرخپوستان ساکن این سرزمین بودند اما با فریب حقوق آنها را تضییع کردیم!» جناب سندرز البته تنها به بخش ابتدایی تاریخ سیاه آمریکا اشاره کرده است. واقعیت این است که آمریکا تا کنون در طول تاریخ خود بیشترین جنگ های رخ داده در سطح جهان را راه اندازی و مدیریت کرده است. جالب اینکه تنها در فاصله سال¬های 1900 تا 1910، آمریکا 10 جنگ مختلف را راه انداخته است. یعنی در هر سال یک جنگ جدید!
ورود مستقیم نیروهای آمریکایی به کلمبیا در سال 1901، حمله به پاناما در سال 1902، ورود نیروهای آمریکایی به کره و مغرب در سال 1904، ورود نیروهای آمریکایی به هندوراس علیه انقلاب این کشور در سال 1905، حمله به مکزیک با هدف کمک به دیکتاتور وقت بورویریو دمازبرای و سرکوب قیام مردمی این کشور باز هم در همان سال 1905! تنها بخشی از درنده خویی آمریکا در سالهای ابتدایی قرن بیستم را نشان می دهد. آمریکا در راه اندازی کودتاهای تمامی تاریخ معاصر نیز نقش فعال و مستقیمی ایفا کرده است. به صورتی که تا کنون دخالت مستقیم آمریکا در راه اندازی نزدیک به 70 کودتای مختلف اثبات شده است. این آمار طبیعتاً ورای دخالت هایی است که در ظاهر کودتا محسوب نشده، ولی واقعاً کودتا بوده اند. "آیرا کورزبان" وکیل "ژان برتراند آریستاید" رئیس‌جمهور هائیتی-که با کودتای آمریکا در سال 2004 از حکومت برکنار شد-، زمانی در یک سخنرانی جالب گفته بود "می دانید چرا تا کنون در آمریکا کودتا شکل نگرفته است؟ چون در واشنگتن سفارت آمریکا وجود ندارد!" 
اظهارات وکیل رئیس جمهور ربوده شده هائیتی به وسیله آمریکا در حالی ابراز می شد که هائیتی در آن زمان پنجاه و ششمین کشوری محسوب می شد که آمریکا در آن کودتا به راه انداخته بود. طرفه آنکه تمامی کودتاهای انجام شده توسط آمریکا برای حمایت از دیکتاتورها و مقابله با حکومت های مردمی صورت گرفته است. کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دولت مردمی دکتر محمد مصدق، شناخته شده ترین نمونه از این نوع است. چندی پیش روزنامه واشنگتن پست طی مقاله ای به قلم آدام تایلر، با اشاره به همین واقعیتمی نویسد: «در اسناد محرمانه منتشر شده از سوی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) آمده است که سرنگونی مصدق از سوی سیا و بعنوان بخشی از سیاست خارجی آمریکا رهبری شده که از سوی ارشدترین مقامات دولتی تأیید و طراحی شده بود. سرویس اطلاعات مخفی انگلیس نیز به سیا کمک کرد. این در حالی است که آمریکا و انگلیس هرگز برای نقش داشتن در این کودتا عذرخواهی نکرده و دولت اوباما نیز اعلام کرد برنامه‌ای برای آن ندارد.»
مسئله خیانت آمریکا به حقوق اولیه انسانی اما فراتر از اینهاست. پل گریک رابرتز دستیار سیاستگذاری اقتصادی وزیر خزانه داری اسبق آمریکا و از سردبیران پیشین وال استریت ژورنال چندی پیش طی یادداشتی در همین زمینه تصریح می کند: «در سراسر اروپا چه اروپای غربی، چه شرقی و چه جنوبی، و بریتیش پاسیفیک مانند استرالیا و نیوزیلند، ژاپن و دیگر بخش های آسیا، دولت ها حلقه به گوش امپراتوری واشنگتن هستند. هیچ یک از این به اصطلاح کشورهای «مستقل و برخوردار از حق حاکمیت ملی» هیچ صدای مستقلی یا سیاست خارجی یا اقتصادی مستقلی ندارند... تاکنون هیچ یک از دولت های اصلاح طلب در آمریکای لاتین نیز، نتوانسته اند با مقدم دانستن منافع مردم خود بر منافع سودهای شرکتی و مالی آمریکایی دوام بیاورند. در همین سال جاری واشنگتن رؤسای جمهور زن آرژانتین و برزیل را ساقط کرد. واشنگتن در حال حاضر روند ساقط کردن دولت ونزوئلا را آغاز کرده و اکوآدور و بولیوی نیز در نوبت قرار دارند!» 
رابرتز در بخش دیگری از همین مقاله آورده است: ««آزادی و دمکراسی» چیزی است که ماشین جنگی آمریکا با تحریم ها، بمباران ها، مناطق پرواز ممنوع و پهبادها برای کشورهایی به ارمغان می آورد که جرأت به خرج داده و به دنبال استقلال خود از زیر سیطره آمریکا می روند.» واقعیت البته جز این نیست. آمریکا در حالی دم از حقوق بشر می زند که خود بزرگترین ناقض حقوق بشر در چند سده ی اخیر به شمار می رود. بر همین اساس رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در همین زمینه می گوید: «هرکس دیگری در دنیا ادّعا بکند طرفداری از حقوق بشر را، دولتمردان آمریکا دیگر نباید این ادّعا را بکنند، با این همه فضاحتی که در کارنامه‌ی آنها نسبت به حقوق‌بشر هست.» 
و در جایی دیگر می فرمایند: «این حرف را دیگر از غربى‌ها و از قدرتهاى غربى کسى نمی پذیرد که اینها بگویند ما طرف‌دار حقوق بشریم، ما طرف‌دار ارزشهاى انسانى هستیم، و مانند اینها. آن چیزهایى که در اعلامیه‌ى استقلال آمریکا در دویست سال قبل ذکر شده بود، همه عملاً نقض شده است.» واقعیت این است که وضعیت حقوق بشر در داخل آمریکا نیز اسف بار است. طبق آماری که اخیرا منتشر شده پلیس ایالات متحده طی سال اخیر بیش از 13136 نفر را کشته و 26493 نفر را مجروح کرده که تا به حال فیلم های این حوادث ثابت کرده 965 نفر از اینان بی گناه بودند. طبق آمار رسمی خود دولت فدرال 560 هزار آمریکایی به عنوان بی خانمان ثبت نام کرده اند و بیش از 33 ملیون آمریکایی از هرگونه خدمات درمانی محروم هستند.
 گریک رابرتز در بخش دیگری از همان مقاله مذکور می نویسد: «امروز آمریکاییان در شکل و شمایل قومی مغلوب زندگی می کنند. آنها منشور حقوق خود را از دست داده اند، متمم¬های قانون اساسی که حافظ آزادی¬های¬شان بود را از دست داده اند. دیگر جز یک درصدی¬ها و خدمتکاران سیاسی و قانونگذاری شان، نمی توانند بدون اتهام خوردن و بازداشت شدن¬هایی شبیه به آنچه در قرون وسطی شاهد بوده ایم –روزگاری که دولت غیرپاسخگو بود و هیچ کس هیچ حقی نداشت- عرض اندام کنند. تنها کسانی که قدرت دارند در امانند...رویه های قانونی که قانون اساسی آمریکا آنها را تضمین می کند، دیگر در آمریکا وجود خارجی ندارد.» سخن رابرتز البته چیزی جز حقیقت نیست. در این میان سوال این است که دوستداران غرب و تمدن غربی، به راستی چرا هنوز هم مدعای حقوق بشر غرب را امری مقدس می شمارند؟! آیا این مسئله را می¬توان چیزی جز چشم بستن بر حقیقت دانست؟

منبع: نکته آنلاین

 
در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات