گفت و گو با محمدحسن مصلی نژاد، سردبیر برنامه خبری پیک بامدادی

ما بارها برای پخش یک گزارش از سوی نهاد ها و ارگان ها زیرفشار قرار گرفتیم و حساب پس دادیم و حتی به دادگاه رفتیم. من و خبرنگاران من در پیشنهاد و انتخاب و پرداخت سوژه آزادی عمل داریم اما در نهایت این مدیر کل پخش اخبار یا معاون سیاسی است که پاسخگوست و قبل و بعد از پخش پشت ما می ایستد. مخصوصا اینکه وجه غالب و روح کلی برنامه ما انتقادی است.

به گزارش افکارنیوز ، رادیو قدیمی است. هم صدایش و هم سبکش. در ایران رادیو در مقاطع مختلف تاریخ معاصر نقش برجسته ای داشته و پابه پای تحولات و خاطرات سیاسی و اجتماعی آمده است. از اعلانات عمومی تا دستور منع آمد و شد.

در بامداد هرروز، رادیو سراسری برنامه ای ۲۲ دقیقه ای با گرایش تحلیل اخبار و مسایل اجتماعی و سیاسی دارد که برای رسانه ملی و بسیاری از سیاسیون، خط خبری روز را مشخص می کند. پیک بامدادی حالا قسمتی از صبحانه رسانه ای رادیو محسوب می شود که برخلاف اکثر برنامه های سفارشی در زمینه تحلیل، اصول حرفه ای را درکار خود رعایت می کند. با سردبیر این برنامه گفتگویی کرده ام که می خوانید.

پیک بامدادی چگونه پیک بامدادی شد؟


سال ها زمان برده تا سردبیران و خبرنگاران مختلف، آجر روی آجر گذاشته اند و دیوار این بنا را که امروز به نظر شما باشکوه و چشم نواز می آید، بالا برده اند. گاهی افرادی که از بیرون به این محصول رسانه ای نگاه می کنند، می گویند ساختمان پیک بامدادی کجاست. من می گویم تعداد افراد تیم پیک بامدادی به عدد انگشتان دو دست هم نمی رسد.

تازه، آن هم نه تمام وقت. بعضی مثلا یکی دو ساعت در روز. بعضی نصف روز و بعضی هم کمی بیشتر. البته این حضور، مداوم و منظم است و توام با تقسیم کار دقیق. هر روز حتی جمعه ها از صبح زود و گاه تا ۱۲-۱۰ شب. بنابراین، کار در این برنامه مخصوصا در دراز مدت طاقت شکن است. گاهی می شود که ما حتی ناهار و شام را پشت میز و روی یک برگ روزنامه می خوریم یا به کلی فراموش می کنیم.

با این تفاسیر، کار در این رسانه یک جور بی عقلی است. ببخشید این تعبیر را به کار بردم اما توصیف دیگری به ذهنم نیامد.

خوب، معمولا خبر و گزارش نویسی از همین جور حماقت ها شروع می شود و بعد هم ادامه پیدا می کند، تا آدم به حماقت کامل برسد. این حماقت تا امروز ما را رها نکرده و خدا را شکر ناراضی هم نیستیم و از کسی گله ای نداریم. جز از خودمان و خوب خود کرده را هم که تدبیر نیست.

مخاطب خود را چگونه انتخاب می کنید؟

فرآیند انتخاب سوژه در پیک بامدادی بسیار سریع و البته دقیق اتفاق می افتد. بخشی از این سرعت، ذاتی رسانه ای است که برنامه ما در آن پخش می شود. رادیو، رسانه جمعیت سیالی است که دائما در طول روز از این تاکسی به آن تاکسی خود را به محل کار می رسانند. رسانه اتوبوس و مترو و پارک و فروشگاه های زنجیره ای است.

رسانه روستا است. رسانه جنگ و سیل و طوفان و زلزله است. و البته رسانه مسوولان ارشد اجرایی و نمایندگان مجلس و دانشجو و استاد دانشگاهی است که صبح به صبح خود را به فضای نخبگانی می رسانند. طبیعتا این مزیت ما در فضاهایی است که امکان ورود دوربین یا تصویر و تلویزیون وجود ندارد. یا حداقل به آسانی رادیو نیست.

جایی می خواندم که پیک بامدادی، نسخه رادیویی بیست و سی است. درست است؟

نمی دانم این تعریف و تمجید است یا ذم شبیه مدح! ! بیست و سی کار خود را می کند و خبرنگاران ما کار خود را. کاری که گاهی در این فضا شاهکار خوانده می شود. به این ترتیب، هر رسانه ای شان و جایگاه خود را دارد و مردم بهترین داورند. واقعیت این است که پیک بامدادی سال ها پیش از بیست و سی متولد شده است.

اما به هر حال تصویر هم جذابیت های خاص خود را دارد. من گرچه سال هاست بیست و سی را به جز گزارش برخی خبرنگاران آن را نمی بینم، همچنان عاشق تصویرم. گاهی با پسر و دختر خود می نشینم و با ولع تمام، کارتن های تلویزیونی را می بینم. در رادیو هم به دوستان خبرنگار توصیه می کنم که تا می توانند رمان و داستان و نمایشنامه بخوانند و با قوه تخیل خود تصویر سازی کنند. از این حرف ها که بگذریم، پیک بامدادی، پیک بامدادی است و نه هیچ چیز دیگر. تمام هم و غم ما این بوده که شبیه خودمان باشیم و ادای دیگران را در نیاوریم.

بی بی سی چه طور؟ گاهی شنیده ام که می گویند شما شبیه بی بی سی می نویسید.

بگذارید همین جا سنگ ها یمان را با هم وابکنیم و تکلیف را معین کنیم. من می خواهم بگویم امروز اگر محمد مصدق هم زنده بود، بی بی سی را تحریم می کرد. بی بی سی امروز به سبک زندگی ایرانی ها هم ورود کرده است.

از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. شاید اگر عصر کوپن به سر نیامده بود، بی بی سی برای جلب مخاطب از اعلام شماره کالابرگ هم ابایی نداشت. بی بی سی با غضنفرهای رسانه ای ما بی بی سی شد. بی بی سی هرچه باشد، پیرتر از پیک که نیست. اشاره من البته مشخصا تلویزیون فارسی است. به هر حال همه رسانه ها از یک ابزارها واستانداردهایی تبعیت می کنند که جهانی است. سبک هرم وارونه، یا سبک تاریخی یا پایان شگفت انگیز.

یا همین سناریو نویسی های معمول. این قیاس به آن می ماند که به یک شاعر بگوییم چرا شعرهای شما خیال انگیز و آهنگین است و حرف نو می زند. خوب بالاخره شعر که بدون عنصر تخیل و نوآوری و ابتکار، شعر نمی شود. یا مثلا در فضای منطقی، مگر می شود به منطقیون بگوییم شما کبری و صغرا نچین. یا دست ریاضیدان را در استفاده از مدل های ریاضی و فرمول ها ببندیم؟ بالاخره شما بگویید که اگر این ابزار نه، کدام ابزار؟ البته این اظهارنظرها چند و چون دیگری هم دارد که بماند.

زبانی که انتخاب کردید از کجا آوردید؟

ساده نویسی در سناریوها برای ما اصل است. همه ما - چه من سردبیر، چه خبرنگاران و چه گوینده برنامه - تلاش می کنیم حتی الامکان همان گونه که حرف می زنیم، بنویسیم وزبان و واژه هایی که استخدام می کنیم، زیاد از زبان مردم کوچه و بازار فاصله نداشته باشد. حسن بزرگ رادیو در این است که به ما زبان گفتگو با مردم را آموخته است. مخصوصا پیک بامدادی که شناسنامه کاری من هم هست.

ولی به نظر می رسد در حیطه هایی ورود می کنید که بسیاری از رسانه های دیگر امکان ورود به آن را ندارند. از جای خاصی حمایت می شوید؟


آواز دهل شنیدن از دور خوش است. ما بارها برای پخش یک گزارش از سوی نهاد ها و ارگان ها زیرفشار قرار گرفتیم و حساب پس دادیم و حتی به دادگاه رفتیم. من و خبرنگاران من در پیشنهاد و انتخاب و پرداخت سوژه آزادی عمل داریم اما در نهایت این مدیر کل پخش اخبار یا معاون سیاسی است که پاسخگوست و قبل و بعد از پخش پشت ما می ایستد. مخصوصا اینکه وجه غالب و روح کلی برنامه ما انتقادی است.

با این حساب، شما هرکس را که خواستید تهدید می کنید؟

خیر. تا امروز همه تلاش ما این بوده که از اصول اخلاقی و حرفه ای خود تخطی نکنیم. مچ گیری، افشاگری و خدای نکرده آبروی فرد را ریختن افتخار ما نیست. آنجا که منبع خبر مصاحبه می کند و ما را از انتشار صدا یا خبر به هر نحو منع می کند، ولو به لحاظ حرفه ی مجاز به پخش آن باشیم- از نظر اخلاقی خود را مجاز نمی بینیم. اما جایی که فرد مصاحبه شونده طفره می رود، بین منافع جامعه و مصالح فرد، اولی را انتخاب می کنیم.

شما ملاک و معیار خاصی برای کار با خبرنگاران و گزارشگران در این برنامه دارید؟

هر خبرنگاری را که قد او به سقف این برنامه برسد، می پذیریم

به گمان من تهیه چنین برنامه هایی اعتماد به رسانه ملی را بالا می برد. اما چرا فقط یک پیک بامدادی؟

نفس که حق باشد و به مردم دروغ نگویی و با خودت و زمانه رو راست باشی و در صراطی مستقیم، خوب مردم هم به تو دروغ نمی گویند. تصور من این است که اگر محتوای خوب تولید شود، مخاطب با اقبال خود قدرشناسی خواهد کرد. هنوز که هنوز است مردم از برخی خبرنگاران من که مدت هاست حوزه کاری خود را در جایی دیگر حتی خارج از خبر تعریف کرده اند، در پیامک های خود نام می برند. اخیرا یکی از خبرنگارانی که مدتی است برای تلویزیون گزارشگری می کند و قبلا با ما کار می کرد، می گفت، چند روز پیش به محض آنکه به یکی از نمایندگان مجلس زنگ زدم گفت، خبرنگار سابق پیک بامدادی؟ از شما پیک بامدادی ها باید ترسید! ! البته پیک بامدادی در حال تکثیر است و برنامه های دیگری همچون" تا نیمروز" هم از همین شبکه سراسری پخش می شود که گزارش های تحلیلی و انتقادی خوبی پخش می کند.

شده تا حالا گزارشی از شما پخش نشود؟

حتما.

چرا صدایی از شما در فضای مجازی نیست؟

این اتفاق دیر یا زود خواهد افتاد. مرحله آزمایشی برای راه اندازی سایت پیک بامدادی چند ماهی است که کلید خورده است.

بهترین و خاطره انگیز ترین خاطره؟

به گمانم سال ۸۹ بود و جشن های پیروزی انقلاب در جریان. فردی که خود را راننده تریلر معرفی کرده بود، این پیامک را روی سامانه اس ام اس گیر برنامه فرستاده بود که بابا بد است، امام! گویا پدری به فرزند خود قول داده بود او را به راه پیمایی ۲۲ بهمن ببرد و مثلا برای او بادکنک بخرد. و بعد به هر دلیل موفق نشده بود. و حالا فرزند، شکایت بابا را پیش امام برده بود. خوب ما از این پیامک نگذشتیم. این هم گونه ای از تبلیغ انقلاب و انتقال آرمان های آن به نسل فعلی است. نسلی که از تمام این راه پیمایی ها شاید قبل از هرچیز برق همان بادکنک چشم او را گرفته. اما به هرحال به زبان کودکانه خود اعلام آمادگی کرده که در این گردهمایی در کنار پدر حضور داشته باشد. همین زیبایی ها و بامزگی هاست که خستگی را از تن خبرنگار و سردبیر و تهیه کننده و دیگر عوامل برنامه می تکاند. و اگر جز این بود کار مداوم روزانه، در اندک زمانی جان و تن را می فرسود.

فکر می کنید که پیامک، اصولا رسانه ای قابل اطمینان هست؟ به هر حال تاکید بر پیامک و گفتگوهای تلفنی و غیر دیداری، آسیب های خود را هم دارد.

البته پیامک برای ما یک امکان و یک ابزار است و نه بیشتر. امروز دیگر تقریبا هر شهروند ایرانی یک تلفن همراه دارد. پس سهل الوصول بودن، فراگیری، امکان برقراری آسان ارتباط، ، سرعت و سهولت، همه اینها ویژگی هایی است که استفاده از این وسیله ارتباطی و تعریف نقش برای آن را - نه فقط برای ما بلک برای بسیاری از رسانه های موفق امروز در دنیا اجتناب ناپذیر و حتی وسوسه انگیز کرده است.

در مناطق دور از پایتخت به ویژه روستاها، سوژه های خبری را چه طور شکار می کنید و بیشتر به سراغ چه موضوعاتی می روید؟

بگذارید با یکی دو مثال به این سوال شما پاسخ دهم. یک بار یک زن بی سواد عشایر از اطراف داراب فارس پیامک فرستاده بود. می گفت که رادیو تنها رسانه اوست. پسرش پیامک داده بود که پنجم ابتدایی بود. موضوع هم گران شدن سرسام آور یک کیسه آرد عشایری بعد از هدفمندی یارانه ها بود که با پی گیری های پیک بامدادی، این قیمت تعدیل شد. یک رسانه ممکن است برود و با زنی که راننده اتوبوس است گفتگو کند و من پیک بامدادی با نور جهان. زنی که ده سال آزگار با یک جانباز موج گرفته همدلانه زندگی می کند؛ یا سرباز معلمی که بدون چشمداشت، به مناطق صعب العبور لرستان کانکس می رساند و برای این کار، یک مدیر ارشد اجرایی را مجاب به پرواز هلی کوپتر از پایتخت می کند. وظیفه من انعکاس این اقدام است.



پیک بامدادی برنامه ای است که از رادیو سراسری و برای همه ایرانی ها پخش می شود. شده تا حالا برا ی تهیه گزارش خاصی به مناطق دور از پایتخت هم سفر کنید؟

حتما. به گمانم اوایل اردیبهشت ۹۱ بود که برنامه را از جزیره ابوموسی روی آنتن بردیم. می گفتند که در ۴۵ سال گذشته هیچ ارتباط مستقیم و زنده رادیویی و تلویزیونی از ابوموسی و مردم این جزیره جنوبی ایران برقرار نشده بود که در سالگرد هفتاد و دومین سالگرد تاسیس رادیو این اتفاق رخ داد و مردم ابوموسی از طریق برنامه پیک بامدادی رادیو ایران به طور مستقیم با هموطنان خود صحبت کردند. همین آذر هم که گذشت از منطقه پارس جنوبی و عسلویه و بندر سیراف بازدید کردیم. به اعتقاد من برکت معمولی ترین سفرها هم از پشت میز نشستن و خالی الذهن نوشتن بیشتر است.

با این حساب فکر نمی کنید برای برنامه پرشنونده و اثرگذاری چون پیک بامدادی حضور میدانی خبرنگار باید قوی تر باشد؟

چرا. نقد شما وارد است. اما اگر در تک تک گزارش ها قرار بود خبرنگار در صحنه حاضر شود، با بودجه میلیاردی هم نمی شد پیک را اداره کرد. از اینها گذشته دیگر صبح به صبح صدای ما به گوش مردم نمی رسید. و مثلا هفتگی یا ماهانه می شد. چیزی شبیه صرفا جهت اطلاع سیما.

و در آخر اینکه برآوردی از تعداد شنوندگان برنامه دارید؟

رسانه ای ها اصطلاحی دارند که تیراژ، ناموس رسانه است. تقریب ما از تعداد پیامک های روزانه بیانگر جامعه هدفی چند میلیونی است. اما اصلا ما بگوییم ۵۰۰ هزار نفر. مگر تیراژ یک کتاب در مملکت ما چه قدر است؟ از استثنائات که بگذریم، غالبا یکی دو هزار و به ندرت پنج هزار که گاه فروش همین میزان اندک هم تا چند سال زمان می برد. خوب، در چنین فضایی نگاه ما به موضوع این است که حتی یک وبلاگ با ۱۰۰ بازدید در روز یعنی تیراژی به اندازه یک کتاب. خوب دیگر چه می خواهیم؟
در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات