ماه‌ها قبل از ۱۸ تیر، گری‌سیک وقوع آن را پیش بینی کرده بود

مثلاً آقای تاج‌زاده، معاون سیاسی وزارت کشور، نقش آشکاری در این ماجرا و هدایت دانشجویان داشت. در روز دوم یا سوم حوادث، دانشجویان مقابل وزارت کشور تجمع کردند و نرده‌های وزارت را شکستند.

به گزارش لرستان خبر، مهدی فضائلی در حال حاضر مدیریت انتشارات سروش را بر عهده دارد. با او که از جمله اعضای موسس تشکل جامعه اسلامی دانشجویان بوده، درباره وقایع ۱۸ تیر ۷۸ به گفت‌و‌گو نشستیم.

 

او درباره فضای دانشگاه در زمان تحصیل خود در زمان دولت موسوی چنین می‌گوید: «ما از سال ۶۴ وارد دانشگاه شدیم و حدوداً از سال ۶۵ فعالیت ما بیشتر شد. با دعوت اعضا به انجمن اسلامی پیوستیم. آن‌ها از تفکرات ما خبر نداشتند. در اولین جلسه‌ای که بنده اظهار نظر کردم و آن‌ها متوجه شدند که ما با آن‌‌ها از لحاظ فکری هم سو و هم‌ راستا نیستیم، ما را حذف کردند. در جلسات ابتدایی انجمن اسلامی، قرآن قرائت می‌شد. اما پس از مدتی خطیب قرآن را هم حذف کردند.» آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌و‌گویی است که در طی آن وقایع ۱۸ تیر از دریچه نگاه دکتر فضائلی مورد کنکاش قرار گرفته است.   

********

 

 

 

 

برای سئوال نخست ضمن تبیین مختصر از فتنه ۷۸ لطفاً به ما بگویید که در تحلیل فتنه ی سال ۷۸ جریان دانشجویی چقدر با جریان رادیکال سیاسی همراهی داشته است؟

 

برای رسیدن به‌شناختی درست و نسبتاً جامع از فتنه ی سال ۷۸ باید ابتدا به مجموعه اتفاقاتی بپردازیم که از سال ۷۶ آغاز شد و وقایعی را در تیرماه سال ۷۸ رقم زد. در واقع پس از خردادماه سال ۷۶ و انتخاب آقای خاتمی به عنوان رییس ‌جمهور، دولتی به نام اصلاحات شکل گرفت.

 

البته این جریان پیشینه‌ای تحت عنوان جریان چپ و جناح چپ در کشور داشت که به لحاظ فکری از سال‌ها قبل ایجاد شده بود. برای مثال قبل از سال ۷۶، حلقهی کیان را تشکیل داده بودند. این جریان فکری سابقه ی مشخصی داشت که در سال ۷۶ نیز در جایگاه ریاست‌جمهوری و قوه ی مجریه پیوندی نزدیک با قدرت پیدا کرد. لذا به محض قرار گرفتن در این موقعیت جدید، سعی کردند همه ی آنچه را که در سال‌های قبل به لحاظ فکری اندوخته و مطالعه کرده‌ بودند، وارد جریان اجتماعی کشور کنند.

 

علاوه بر این، نیروهایی داشتند که در دانشگاه‌های داخلی و خارجی و در رشته‌های مرتبط با مسائل علوم انسانی تحصیل کرده بودند. عصاره و خلاصه ی آموخته‌های آن‌ها مقابله با نظام اسلامی و در حقیقت نپذیرفتن و تن ندادن به این جریان بود. مبانی فکری این جریان بحث جدایی دین از سیاست را در رویکردی کلی دنبال می‌کرد که برخی صراحتاً و برخی به صورت تلویحی به آن معتقد بودند.

 

امروزه ما از آن به عنوان سکولاریسم در حوزه‌های مختلف یاد ‌می‌کنیم. این جریان برای تضعیف و نهایتاً براندازی نظام، اصلاحات را مطرح نمود، ولی در حقیقت اصلاحاتی که آن‌ها تعریف کردند، تغییر ماهیت نظام بود. زیرا بخش‌هایی را در قانون اساسی هدف قرار داده بودند که هویت دینی نظام را به زیر سؤال می‌برد. لذا اگر این بخش‌ها تغییر می‌کرد، نظام عوض می‌شد و شرایط متفاوتی پیدا می‌کرد.

 

این نگاه شما کلی است. به ما بگویید که برای عملیاتی کردن این هدف کلی، به طور مصداقی دست به انجام چه کارهایی زدند؟

 

اولین کاری که آن‌ها برای رسیدن به این هدف انجام دادند، فعال کردن رسانه‌ها و بخش‌های مطبوعاتی بود. از آنجا که در این حوزه‌ها نیروهای فکری آماده‌ای داشتند و مانعی هم برای این کار نبود، به سرعت روزنامه‌ها را راه‌اندازی کردند. با فاصله ی خیلی کوتاهی پس از دوم خرداد سال ۷۶، نشریات وابسته به جریان اصلاحات شروع به کار کردند.

 

البته مطبوعات تنها مسیر و کانالی برای آن‌ها محسوب می‌شد که اتفاقات دیگری مثل تضعیف نهادهای حاکمیتی را رقم می‌زد. نهادهای حاکمیتی دو ویژگی مهم داشتند: یکی اینکه به نوعی به رهبری نظام مرتبط می‌شدند؛ دوم اینکه در تقویت بعد امنیتی نظام و حفاظت و مراقبت از آن نقش مهمی در مقابل تهدیدات ایفا می‌کردند؛ تهدیداتی از نوع امنیتی، نظامی و یا تهدیداتی که مربوط به ماهیت نظام می‌شد.

 

از جملهی این نهاد‌ها سپاه پاسداران، شورای نگهبان، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی بود که از‌‌ همان ابتدا در این روزنامه‌ها به اشکال مختلفی مورد هجمه و تضعیف قرار گرفتند. برای مثال قبل از سال‌های ۷۸، اتفاقاتی در مورد فرماندهی سپاه افتاد و حرف‌هایی در مورد وزارت اطلاعات زده شد. همچنین شورای نگهبان را به صورت مستمر مورد حمله قرار می‌دادند. تا جایی که رهبری را بر آن داشت تا در ارتباط با مطبوعات هشدار بدهند. خلاصه مطبوعات پایگاه و مسیری برای تحقق اهداف آن‌ها بود و اگرچه این جریان را اصلاحات می‌نامیدند، ولی واقعیت آن براندازی بود.

 

پس از اینکه مطبوعات به ابزار اصلی برای این جریان تبدیل شد، مجلس پنجم تصمیم گرفت قانون مطبوعات را اصلاح کند. لذا برای این منظور طرحی آماده کرد. اصلاحیهی قانون مطبوعات چهار ماده داشت که بسیار جنجال به پا کرد و نهایتاً قانون این اصلاحیه رأی آورد.

 

این امر برای جریان اصلاحات بسیار سنگین بود. زیرا مسیر همواری که تاکنون به شکل قانونی طی می‌کردند ناهموار شده بود. لذا پیش از اصلاح قانون مطبوعات، فضاسازی گسترده‌ای انجام دادند تا این اصلاحیه مورد تصریح قرار نگیرد.

 

از جمله اینکه یک روز قبل از تصویب قانون اصلاح در مجلس، روزنامه ی سلام تیتری به این عنوان زد که پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات توسط آقای سعید اسلامی مطرح شده است. سعید اسلامی کسی بود که در جریان قتل‌های زنجیره‌ای توسط روزنامه‌های زنجیره‌ای به عنوان طراح و مجری قتل‌ها مطرح می‌شد؛ کسی که روشن‌فکر‌ها را می‌کشت و چهره‌ای مخوف و دیو مانند در اذهان مردم داشت.

 

حال اگر تصور کنیم چنین فردی این پیشنهاد را مطرح کرده باشد، طبیعی است که رأی به این طرح برای بسیاری از نمایندگان مجلس بازدارنده باشد. این تیتر بر اساس سندی مربوط به وزارت اطلاعات منتشر شده بود.

 

پس از بررسی معلوم شد که چند اشکال به این مسئله وارد بوده است: این سند بسیار محرمانه بوده و روزنامه حق افشای آن را نداشته؛ روزنامه این سند را کامل منتشر نکرده و صدر و ذیل آن را حذف نموده است؛ تیتر آن با سوگیری خاصی انتخاب شده و اشکالاتی از این قبیل. لذا دادگاهی برای روزنامه ی سلام تشکیل شد و آقای موسوی خوئینی‌ها به عنوان مدیرمسئول این روزنامه محاکمه شد. هیئت منصفه ی دادگاه ویژه ی روحانیت نیز او را به اتفاق آراء مجرم شناخت و مستحق تخفیف نیز دانسته نشد. به این ترتیب روزنامه ی سلام توقیف شد.

 

روزنامه ی سلام و شخص آقای موسوی خوئینی‌ها در جریان اصلاحات جایگاه بسیار ویژه‌ای داشتند. به همین دلیل این ماجرا برای اصلاح‌طلبان و جریان دوم خرداد بسیار سنگین و حیثیتی بود. در حقیقت، روزنامهی سلام اولین روزنامه‌ای بود که قبل از دوران اصلاحات شروع به انتشار کرده و بسیاری از نیروهای این طیف در این روزنامه تقویت شده بودند. به عبارت بهتر، مادر همهی روزنامه‌های اصلاح‌طلب تلقی می‌شد. شخص آقای موسوی خوئینی‌ها نیز به عنوان یک محور بسیار مهم در جریان اصلاحات تربیت شده و به نوعی رهبر این جریان در پشت صحنه بود.

 

به هر حال، این اتفاق برای آن‌ها گران تمام شد و البته واکنش نشان دادند. روزنامه ی نشاط و روزنامه ی صبح امروز به صراحت بعد از توقیف روزنامهی سلام اعلام کردند که نمی‌توان با روزنامهی سلام و شخص آقای موسوی خوئینی‌ها به راحتی برخورد کرد؛ نظام باید هزینه ی این کار را بپردازد و باید دید نظام آمادگی پرداخت این هزینه را دارد یا نه. همچنین تعابیر مختلف دیگری مطرح کردند که لحنی تهدیدآمیز داشت. چندی بعد از توقیف روزنامه ی سلام، گمان کنم روز ۱۷ تیر، در روزنامهی نشاط به صراحت گفته شد که دفتر تحکیم وحدت و بدنه ی اجتماعی این جریان اعتراضات خود را در آینده نشان خواهند داد.

 

همه ی این موارد نشان می‌داد که وقایع ۱۸ تیر سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی شده بود. از طرف دیگر ماه‌ها قبل از این حادثه، سخنان مشکوکی در خارج از کشور از سوی رسانه‌های غربی خصوصاً امریکایی و مقامات آن‌ها مثل گری‌سیک اظهار می‌شد. برای مثال، پیش‌بینی‌هایی انجام می‌دادند و یکی از نشریات امریکایی چنین تعبیر می‌کرد که ما در ایران شاهد تابستان داغی خواهیم بود.

 

 

آقای گری‌سیک هم در مصاحبه‌ای اعلام کرد که طرفداران توسعهی سیاسی در آیندهی نزدیک شجاعت خود را در معرض نمایش قرار خواهند داد. این موارد نشان می‌داد هماهنگی‌هایی در داخل و خارج از کشور برای این وقایع صورت گرفته است. زیرا پیش از روزنامه ی سلام نیز روزنامه‌های مختلفی توقیف شده و قوهی قضاییه با آن‌ها برخورد کرده بود.

 

اعتراضاتی هم به صورت معقول رخ می‌داد، ولی سابقه نداشت که به خاطر آن غائله‌ای به ‌پا شود. روشن بود که روزنامهی سلام به صورت طبیعی این ظرفیت را ندارد که بتواند بدنهی دانشگاه را به میدان بیاورد؛ مگر اینکه از قبل برای آن طراحی شده باشد. حرف‌هایی که قبل از حادثهی ۱۸ تیر در روزنامه‌های این جریان زده می‌شد، کاملاً نشان می‌داد که برای این حوادث تدارک و سازمان‌دهی شده است. به گونه‌ای که در شامگاه ۱۸ تیر یکباره تجمعی اعتراضی در کوی دانشگاه تهران شکل گرفت و به سرعت به بیرون از کوی کشیده شد.

 

شعارهای آن‌ها بسیار تند و افراطی بود. نیروی انتظامی نیز به صورت طبیعی برای کنترل اوضاع وارد صحنه شد. البته نیروی انتظامی آمادگی چندانی برای مواجهه با این صحنه‌ نداشت. زیرا تاکنون چنین مواردی را تجربه‌ نکرده بود. به همین جهت آیین‌نامه، ساختار و ضوابط مشخصی نیز برای آن‌ تعریف نشده بود و نمی‌دانست آیا اجازهی ورود به کوی و دانشگاه را دارد یا نه. به هر حال، در صحنه‌ای که دانشجویان می‌زدند، می‌شکستند و شعارهای بسیار تند و ساختارشکنانه می‌دادند، نیروی انتظامی وارد صحنه شد. البته عده‌ای هم با لباس شخصی وارد کوی شدند و اقداماتی انجام گرفت که در حقیقت مزید بر علت شد و دانشجویان را بیشتر تحریک کرد. به این ترتیب غائله‌ای سخت پدید آمد.

 

آیا دانشجویان با جریان رادیکالی که در صحنه سیاسی طراحی خاص خود را کرده بودند، همراه شدند؟

 

همان‌طور که گفته شد، برای حادثهی ۱۸ تیر مقدماتی طی شده بود. در واقع جریان دانشجویی یکی از مهم‌ترین بازوهای جریان دوم خرداد از آغاز شکل‌گیری آن محسوب می‌شد. جریان دانشجویی جریان خاصی است. در واقع اقتضائات سنی، روحی و روانی دانشجویان شرایط و پتانسیل ویژه‌ای را ایجاد می‌کند که همیشه مورد طمع جریان‌های سیاسی بیرون از دانشگاه قرار می‌گیرد. همهی جریان‌های سیاسی می‌خواهند که دانشگاه را با خود همراه کنند. در سال ۷۸، دانشگاه به جهات مختلف آمادگی داشت که در حد زیادی با جریان اصلاحات همراه شود. دانشجویان گمان می‌کردند با جریانی اصیل روبرو هستند که خود در فرآیند تصمیم‌گیری مشارکت دارد، انتخاب می‌کند و دست به اقدام می‌زند. از آن طرف، نگاه جریان سیاسی خارج از دانشگاه به جریان دانشجویی کاملاً ابزاری بود. آن‌ها برای جریان دانشگاه رسالتی قائل نبودند.

 

در این دیدگاه، جریان دانشجویی اصلاً نمی‌توانست حرکتی انجام دهد یا تصمیم‌گیری و اقدام کند؛ مگر اینکه در جریان سیاسی خارج از دانشگاه نقشی برای آن در نظر گرفته شده باشد. بعد‌ها نظریه‌پردازان و لیدرهای فکری جریان اصلاحات مثل آقای حجاریان به صراحت گفتند که نگاه‌شان به دانشگاه همین‌گونه بوده است. مثلاً امروزه می‌بینیم که سردمداران و لیدرهای فکری جریان اصلاحات چگونه با مجموعه‌ای تحت عنوان «ندا» برخورد می‌کنند. آن‌ها دانشجویان را کوچک‌تر از آن می‌بینند که وارد جریان اصلاحات شوند.

 

نگاه ابزاری به بدنه ی دانشجویی و امثال آن‌ها بسیار جدی مطرح بود؛ اما تا قبل از حادثه ی ۱۸ تیر به این گونه بروز نکرده بود. حادثه ی ۱۸ تیر این نگاه ابزاری را خیلی پررنگ نشان داد. آن‌ها فارغ از حرمتی که دانشگاه و دانشجو نزد افکار عمومی داخلی و خارجی و مسئولین کشور داشت، از این ظرفیت به شکل بسیار تحریک‌آمیز و خلاف واقع بهره‌برداری کردند. به بیان دیگر، اگرچه در حادثهی ۱۸ تیر درگیری رخ داد و عده‌ای مجروح شدند، ولی کسی از دانشجویان کشته نشد.

 

با این حال صبح ۱۸ تیر، در خیابان‌های اطراف کوی دانشگاه و در مکان‌های مختلف شهر حجله‌هایی به یادبود شهدای کوی دانشگاه برپا شده بود. در واقع این گونه مطرح کرده بودند که یازده نفر از دانشجویان در کوی دانشگاه کشته شده یا از طبقات بالا به پایین پرت شده‌اند و به شهادت رسیده‌اند. وقتی مردم چنین اخباری را شنیدند و صبح روز بعد دیدند که تیتر اول تعداد زیادی از روزنامه‌ها کشتار در کوی دانشگاه و به خون کشیدن دانشجویان است، به طور طبیعی تهییج شدند. دانشگاه و دانشجویان نیز بیش از همه تحریک شده و نسبت به این مسئله واکنش نشان دادند. به این ترتیب غائله ادامه پیدا یافت.

 

بعد‌ها مشخص شد که در این ماجرا هیچ دانشجویی کشته نشده است. تنها سربازی به نام آقای ابراهیم‌نژاد، به شکل مشکوکی کشته شد. شایعه ی کشته شدن یازده دانشجو نهایتاً به کشته شدن مشکوک یک سرباز وظیفه رسید. این اتفاقات نشان می‌داد که تحریک دانشجویان خیلی جدی است. بلافاصله با شروع این ماجرا حمایت‌های خارجی نیز شروع شد. مقامات امریکایی رسماً از این واقعه حمایت کردند و رسانه‌های آن‌ها به پشتیبانی از این غائله و حمایت از براندازی پرداختند.

 

همان‌طور که اشاره کردید، جریان دانشجویی بر اثر تحریکاتی وارد قضایا شد. شما در مقام ریشه‌یابی این مسئله علت همراهی دانشجویان را چه می‌دانید؟

 

چند دلیل را می‌توان ذکر کرد: یکی از آن‌ها اقتضائات و شرایط دانشگاه است. به این معنا که دانشجو آرمان‌خواه است و پتانسیل و ظرفیت او به گونه‌ای است که نسبت به موضوعات مختلف تحرک و واکنش نشان می‌دهد. زیرا هنوز تعلقاتش به خانواده، قدرت و بخش‌های مختلف کمتر از آحاد دیگر است. به همین دلیل، آمادگی حرکت‌های افراطی و رادیکال را دارد؛ می‌تواند تحول داشته باشد و در اقدامات ساختارشکنانه شرکت کند. اگر در مسیر مثبت نیز قرار بگیرد، به نحو دیگری این ویژگی‌ها بروز می‌کند.

 

دلیل دیگر به تشکیلاتی مربوط است که این جریان در دانشگاه سازمان‌دهی کرده بود. همان‌طور که قبلاً عرض کردم، سابقهی این جریان به قبل از انتخابات مجلس سوم و حدود سال‌های ۶۵ برمی‌گردد. در همین سال‌ها بود که جریان تحکیم وحدت وارد دانشگاه شد. این جریان بسیار فعال و نوک پیکان جریان چپ در آن زمان بود. بنابراین از جهت سازماندهی و رفتار‌های تشکیلاتی در دانشگاه سابقه ی زیادی داشتند. در حقیقت، دفتر تحکیم وحدت کاملاً با آن‌ها هماهنگ و حتی در اختیار آن‌ها بود. به همین دلیل توانستند بخشی از دانشگاه را با خود همراه کنند.

 

نکته ی بسیار مهم این بود که دانشجویان را با انتشار اخبار کذب تحریک می‌کردند؛ مثل کشته شدن دانشجویان، قتل و خونریزی در کوی، برپا کردن حجله برای شهدای کوی و تهییج آن‌ها از طریق روزنامه. باید توجه داشت که آستانهی تحریک‌پذیری دانشجویان پایین است. یعنی کسانی که در عملیات روانی مهارت دارند، می‌توانند خیلی زود نقاط حساس دانشجویان را برانگیزند و آن‌ها را تحریک کنند. متأسفانه در حادثه ی ۱۸ تیر این اتفاق افتاد.

 

در آن مقطع، دولت اصلاح‌طلب و جریانات و احزابی که همسوی دولت بودند چه ارتباطی با دانشگاه داشتند و خواسته‌هایشان چه بود؟ آن‌ها چه زمینه‌هایی ایجاد کردند که منجر به این اتفاقات و ناآرامی‌ها در دانشگاه شد؟

 

تعداد احزاب دوم خرداد زیاد بود، اما بسیاری از آن‌ها جایگاهی نداشتند و نقش چندانی ایفا نمی‌کردند. به خاطر دارم آقای کروبی می‌‌گفت: «ما هفت نفر هستیم، ولی هشت حزب داریم.» یعنی هر کدام از آن‌ها در چند حزب فعالیت می‌کردند. ولی یکی، دو تا از احزاب دوم خرداد پیشتاز بودند و نقش مدیریت صحنه را بر عهده داشتند: حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب. بقیهی احزاب ذیل این‌ دو تعریف می‌شدند. البته حزب کارگزاران شرایط دیگری داشت. به هر حال، جریان بدنهی دانشگاه بیشتر با حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب ارتباط داشتند و هماهنگی‌ها و برنامه‌ریزی‌هایشان از طریق این احزاب صورت می‌گرفت. پیشینه‌ این روند به دوران نخست‌وزیری مهندس موسوی در دوران دفاع مقدس برمی‌گردد.

 

 

همچنین زمانی که آقای معین وزیر علوم بود، دفتر تحکیم به صورت برنامه‌ریزی‌شده در دانشگاه شکل گرفت و تصفیه‌هایی بر روی آن انجام شد. به این ترتیب تعدادی از نیروهای ارزش‌مدار و انقلابی از دفتر تحکیم جدا شدند یا حذف گردیدند. لذا دفتر تحکیم شرایط تقریباً یک‌دستی به خود گرفت. همچنین در زمان وزارت آقای معین، به اعضای دفتر تحکیم بورسیه‌هایی برای تحصیلات در خارج از کشور داده شد. در این دوران، دانشگاه به شدت مورد حمایت قرار گرفته بود. علاوه بر این، برخوردهای حذفی در دانشگاه به صورت علنی و بی‌هیچ ابایی انجام می‌شد. هیچ کدام از اعضای انجمن اسلامی نمی‌توانستند حرفی خلاف تفکر حاکم بر انجمن بزنند.

 

توجه داشته باشید که این سخنان برگرفته از شنیده‌ها و خوانده‌های ما نیست. کسی هم این سخنان را برای ما نقل نکرده است؛ بلکه حاصل تجربیات و مشاهدات عینی ماست. ما از سال ۶۴ وارد دانشگاه شدیم و حدوداً از سال ۶۵ فعالیت ما بیشتر شد. با دعوت اعضا به انجمن اسلامی پیوستیم.

 

آن‌ها از تفکرات ما خبر نداشتند. در اولین جلسه‌ای که بنده اظهار نظر کردم و آن‌ها متوجه شدند که ما با آن‌‌ها از لحاظ فکری همسو و هم‌راستا نیستیم، ما را حذف کردند. حتی جلسات فکری هم برگزار نمی‌کردند. در جلسات ابتدایی انجمن اسلامی، قرآن قرائت می‌شد. اما پس از مدتی قاری قرآن را هم حذف کردند. این برخورد با دوستان ما در دانشکده‌های علوم پزشکی تهران، حقوق، فنی، مدیریت و... نیز عیناً تکرار می‌شد.

 

حتی بعضی از آن‌ها را در همین ایام کتک زدند. در جلسه‌ای در دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی، آقای اصغرزاده برای سخنرانی آمده بود. یکی از دوستان ما سؤالی را در جلسه مطرح کرد. به خاطر این سؤال او را کتک زدند. به عبارت دیگر، فضای دانشگاه بسیار تک‌صدایی، انحصارطلبانه و در اختیار یک تفکر خاص بود که به قدرت نیز پیوند خورده بود.

 

بعد از ریاست‌جمهوری آقای خاتمی، حاکمیت مجدد این جریان با‌‌ همان تفکر و‌‌ همان گرایشات آغاز شد. فقط نام این جریان از چپ به اصلاحات تغییر کرد. لذا احزابی نیز تشکیل شد که در این میان سابقهی سازمان مجاهدین انقلاب به اوایل انقلاب برمی‌گشت. مشارکت هم حزبی دولت‌ساخته بود که در این دوران شکل گرفت. به این ترتیب، با پشتیبانی‌های سیاسی از احزاب که در بیرون دانشگاه انجام می‌شد و ظرفیت‌هایی که وزارت علوم داشت، مجدداً بدنه ی دانشجویی در اختیار آن‌‌ها قرار گرفت.

 

آقای دکتر، دولت وقت در حمایت از این جریان چقدر نقش داشت؟

 

دولت‌مردان نقش قابل توجهی داشتند. بعضی‌ از آن‌ها علنی و آشکارا حمایت می‌کردند. مثلاً آقای تاج‌زاده، معاون سیاسی وزارت کشور، نقش آشکاری در این ماجرا و هدایت دانشجویان داشت. در روز دوم یا سوم حوادث، دانشجویان مقابل وزارت کشور تجمع کردند و نرده‌های وزارت را شکستند. آنجا سخنرانی‌هایی ایراد شد که فضای آن در جهت کنترل ماجرا نبود. علاوه بر این، وزارت علوم هم استعفا داد که این امر تحریکات را بیشتر می‌کرد؛ دانشجویان را بیشتر برمی‌انگیخت و باعث می‌شد احساس همراهی بیشتری با جریان داشته باشند. به هر ترتیب، دامنهی ماجرا گسترده‌تر شد. آن‌ها قصد داشتند به سمت نهاد ریاست‌جمهوری و بیت رهبری حرکت کنند. حتی زمینه‌سازی‌های آن هم فراهم شده بود.

 

حادثه ی ۱۸ تیر مسئله‌ای بود که حداکثر به کمک شورای تأمین استان می‌توانست کنترل و تمام شود. اما این ماجرا بلافاصله در سطح شورای عالی امنیت ملی مطرح شد. به طور طبیعی در مدیریت بحران، هرچه سطح یک بحران بالا‌تر باشد، مدیریت و کنترل آن نیز سخت‌تر می‌شود. همچنین یک بحران بنابر ضریبی که دارد مشخص می‌گردد.

 

بر این اساس، بسته به اینکه بحران در سطح استان یا در سطح ملی تعریف شود، تصمیم‌های متفاوتی برای آن اتخاذ خواهد شد. در آن زمان، رئیس شورای عالی امنیت ملی، یعنی رئیس جمهور، تشخیص دادند که مسئلهی ۱۸ تیر در شورای عالی امنیت ملی مطرح شود. با توجه به اینکه از نیروی انتظامی بعد از شب اول حادثه اعتبارزدایی شده و مورد هجمه قرار گرفته بود، دیگر این نهاد قدرت مدیریت صحنه را نداشت. پیش از این نیز وزارت اطلاعات در حادثه ی قتل‌های زنجیره‌ای اعتبار خود را از دست داده بود. به همین دلیل دبیرخانهی شورای عالی امنیت ملی، که دبیر آن آقای دکتر روحانی بود، مدیریت این صحنه را به سپاه محول کرد.

 

زمانی که حرکت معترضین به سمت بیت رهبری سازماندهی شد، از شعار‌ها می‌شد فهمید که جهت‌گیری آن‌ها ربطی به توقیف روزنامه و این مسائل ندارد. یک روزنامه نمی‌توانست تا این حد پیامد داشته باشد. هماهنگی‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و طراحی‌ها همه از قبل انجام شده بود. تنها نیاز به یک جرقه‌ داشت که روزنامه ی سلام جرقه و بهانه‌ی این ماجرا بود.

 

جالب است بدانید زمانی که حرکت معترضین به سمت بیت رهبری صورت گرفت، از طرف سپاه با یکی از مسئولان سطح بالای نهاد ریاست‌جمهوری تماس گرفتند و گفتند که این حرکت باید متوقف شود؛ در غیر این صورت، سپاه بر اساس مأموریتی که از طرف دبیرخانهی شورای عالی امنیت ملی دارد، وارد صحنه خواهد شد. بعد از این تماس، مسیر دانشجویان عوض شد. سؤال اینجاست که چه رابطه‌ای بین این حرکتِ آشوب طلب به ظاهر دانشجویی با دفتر رئیس‌جمهور و مسئولین نهاد ریاست‌جمهوری وجود داشت؟

 

اگر خوب دقت کنیم، موارد مستقیم و غیرمستقیم و کدهای متعددی وجود دارد که دخالت بعضی از چهره‌های دولت اصلاحات را در این واقعه کاملاً نشان می‌دهد. در واقع همین احساس پشتیبانی بود که باعث شد حرکت دانشجویی آن‌قدر سریع گسترش یابد.

 

جنبش اصلی دانشجویی و نیروهای انقلاب در آن زمان چه حرکتی انجام دادند و چقدر در مهار آن اتفاقات نقش داشتند؟

 

تا جایی که به خاطر دارم، در آن مقطع فضای دانشگاه آن‌قدر سنگین شد که جریانات دانشجوییِ مخالف به شدت تحت فشار بودند. با آغاز ریاست‌جمهوری آقای خاتمی و شکل‌گیری دولت اصلاحات، موقعیت تشکل‌های دانشجویی ارزش‌مدار و همسو با جبهه ی انقلاب در دانشگاه به شدت محدود و تضعیف شد. علاوه بر این، ضعف‌های درون‌تشکیلاتی هم مزید بر علت می‌شد و زمینهی عرض اندام را از آن‌ها می‌گرفت. طی حادثهی ۱۸ تیر، برخی تشکل‌ها مثل جامعهی اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجویی تحرکاتی داشتند.

 

اما ماجرا خارج از دانشگاه طراحی شده بود و دانشجویان و دانشگاه صرفاً مهره و ابزاری برای جریان بودند. به عبارت دیگر، این جریان در دانشگاه شکل نگرفته و دانشجویی نبود تا دانشجویان خود بتوانند آن را مدیریت کنند. لذا عمده مدیریت این صحنه هم به بیرون از دانشگاه مربوط می‌شد. جریان‌ها و تشکل‌های دانشجویی هم تا حدودی در داخل دانشگاه تحرکاتی داشتند. اما به دو دلیل فعالیت‌های آن‌ها بروز نکرد: یکی اینکه زمان خیلی کوتاه بود و حادثه فقط حدود یک هفته طول کشید؛ بر خلاف فتنهی سال ۸۸ که هشت، نه ماه کشور را درگیر کرد. دیگر اینکه محدوده ی جغرافیایی خاصی که شامل اطراف کوی دانشگاه و دانشگاه تهران می‌شد با این ماجرا ارتباط پیدا می‌کرد.

 

با توجه به وقایعی که در سال ۷۸ اتفاق افتاد، چه تمایزی بین دانشگاه سیاسی با دانشگاه سیاست‌زده وجود دارد؟

 

تا یکی، دو سال بعد از حادثهی ۱۸ تیر و در سال‌روز آن تحرکاتی صورت می‌گرفت. اما خسارت بسیار سنگینی که نه فقط به کشور، بلکه به دانشگاه نیز وارد شد، سیاست‌گریز شدن فضای عمومی دانشگاه بود. به گونه‌ای که خود دانشجویان این رفتار را ناخوشایند دانستند. آن‌ها از آن پس احساس می‌کردند هر حرکت سیاسی چنین خروجی‌ها و پیامدهایی خواهد داشت. از آن سو، ذهنیت افراد بیرون از دانشگاه نیز نسبت به دانشگاه تخریب شد. همچنین فعالیت‌های سیاسی دانشجویی در ذهن برخی مردم به طور طبیعی ناموجه و منفی تلقی می‌شد. یکی از بد‌ترین و مهم‌ترین خسارت‌های حادثه ی ۱۸ تیر همین بود.

 

نتیجه ی این وازدگی سیاسی را در مجلس ششم، زمانی که مجلس تحصن کرد، هم می‌توان دید. آقای بهزاد نبوی تصریح کرد که: «نمایندگان پس از تحصن انتظار داشتند دانشجویان با آن‌ها همسو و هم‌پیمان شوند. ولی این گونه نشد. گویا دانشگاه مرده است.» حقیقت همین بود. هیچ استقبالی از آن‌ها نشد و هیچ حرکت دانشجویی نیز اتفاق نیفتاد. علت این بی‌توجهی، وازدگی سیاسی بود که در نتیجهی استفادهی سنگین ابزاری و پرهزینه از دانشگاه در سال ۷۸ و طی ماجرای ۱۸ تیر رخ داد. اساساً جریان دولت قبل از اصلاحات نمی‌خواست دانشگاه سیاسی باشد و دانشجویان فهم سیاسی داشته باشند. برای آن‌ها همین که دانشجویان مشغول درس و مطالعه باشند و به اقتضای سن خود جوانی کنند، کافی بود. در مقطعی، حتی رهبر انقلاب با لحنی تند نسبت به این جریان اظهار کردند که خدا لعنت کند کسانی را که دانشگاه را غیرسیاسی کردند.

 

از آن طرف، جریانی وجود دارد که دانشگاه را ابزاری برای پیش برد اهداف سیاسی و دست‌یابی به قدرت می‌خواهد. این جریان از تحریک دانشگاه و بهره‌برداری ابزاری و رادیکال هیچ ابایی ندارد. هر زمان که لازم بداند، بدنهی دانشجویی را وارد میدان کرده و از آن استفاه می‌کند. همان‌طور که ذکر شد، این جریان در کشور سابقه داشت. امروزه نیز این جریان در حال بازسازی خود است تا بتواند چنین نگاهی را مجدداً در دانشگاه احیا و شرایط مربوط به آن را فراهم کند.

 

هر دو جریان یادشده، چه جریانی که دانشگاه را غیرسیاسی می‌خواهد و چه جریانی که رفتار سیاسی رادیکال را برای دانشگاه می‌پسندد، نگاهی خائنانه، پرخسارت و پرآسیب به دانشگاه دارند. در حقیقت، نگاه واقع‌بینانه به دانشگاه نگاهی است که به ارتقا و رشد دانشگاه کمک کند تا در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد. دانشگاه مرحله‌‌ مهمی از زندگی جوانان ما محسوب می‌شود. آن‌‌ها بایستی در این مرحله مهارت‌هایی در عرصه‌های مختلف کسب کنند تا بتوانند برای مسئولیت‌پذیری در آینده آماده شوند.

 

بنابراین بایستی قدرت فهم و تحلیل سیاسی داشته باشند. این مهم حاصل نمی‌شود مگر با پیگیری اخبار و اطلاعات و مطالعهی دقیق موضوعات در حوزه‌های مختلف. یکی از آسیب‌ها در میان مردم و به ‌ویژه جریانات دانشجویی، که رهبری نیز به آن اشاره کردند، این است که آن‌ها به مطالعهی سایت و روزنامه اکتفا می‌کنند. البته این حد از مطالعات هم خوب است، اما شاید آسیب‌هایی بر آن وارد باشد.

 

از جمله اینکه عمق لازم و قدرت تحلیل در افراد شکل نمی‌گیرد. اگر کسی بخواهد به عنوان فردی سیاسی موضوعات را تحلیل و فهم کند، بایستی ابتدا مقدمات آن را طی نماید. لذا باید شرایطی برای دانشجویان فراهم شود که قدرت تحلیل مسائل سیاسی در آن‌ها تقویت شود و جریان‌های سیاسی کشور و عقبه‌های آن‌ها را بشناسند.

 

حتی فرا‌تر از این، نسبت به مسائل بین‌المللی نیز آگاهی داشته باشند. این‌‌ همان دانشگاه مطلوب است که در کنار تحرکات لازم دانشجویان، حرکت‌های آرمان‌گرایانه‌ نیز در آن شکل می‌گیرد. اصولاً مهد و بستر اصلی آرمان‌ها دانشگاه است. آرمان‌های انقلاب هم بسیار روشن است؛ مثل عدالت‌خواهی، مبارزه با فساد، ظلم و استکبار. طبیعتاً هر دانشجوی سیاسی اگر در جایگاه خود قرار بگیرد و فهمی درست داشته باشد، قطعاً با این آرمان‌ها همراه و همسو خواهد شد و از آن حمایت می‌کند.

 

متأسفانه ‌گاه دیده می‌شود که دانشگاه نسبت به این آرمان‌ها انگیزه و تحرک لازم را ندارد. این امر نشانه‌هایی از یک بیماری است که دانشگاه را درگیر می‌کند. بنابراین سیاسی بودن در کنار تحصیل علم یکی از ضرورت‌های دانشگاه است. در واقع آن دسته از کار‌شناسان و متخصصینی می‌توانند برای جامعه مفید‌تر و مشکل‌گشا‌تر باشند که فهم سیاسی و قدرت تشخیص بهتری دارند؛ به گونه‌ای که بدانند امروز چه عمل صالحی متوجه آن‌هاست و بایستی چه کاری انجام دهند. زیرا اگر این فهم وجود نداشته نباشد، جهت‌گیری درست در آن تخصص نیز حاصل نمی‌شود

.منبع: تاریخ انقلاب

در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات