گزارش تصویری-تشریحی؛
«ضرون» کوهدشت همچنان در محرومیت+ تصاویر
نور خورشید از پشت سر، می افتد روی پیرمرد سید. دستش را به سمت امامزاده دراز می کند:«خدا شما را کمک کند.» قربان صدقه ی نوه اش می رود. حالا در دست نوه اش، یک بغل مهربانی هست و نگاهی که گره می خورد به سقف گنبد سبز امامزاده.
به گزارش لرستان خبر، با لبهای ترک خورده اش، پرانتزی ساخته روی صورتش از خنده. فراموش نکرده، کنار نیامده است با زخم دست هایش. می خواهد خودش را بزرگ نشان بدهد؛ اما کودکیاش هنوز سرجای خودش است. با همان کودکی اش قهقهه میزند:«دا! برایمان کمک رسیده.»
صدایش پخش میشود در هوای گرم و خنک امامزاده. دور امامزاده، شلوغ می شود. صحنش را حلقه زده اند. به هم نزدیک می شوند. صداهایشان توی هم گره می خورد:«اسم ما را هم بنویس.»
زخم هایی که در ترک های دیوار، ناسور می شود
صداها میرود به آبی آسمان. به رنج های ضرون. به خانه های سنگی ای که به زور می شود گفت خانه؛ اگر سقف های چوبی نباشد و گلیم پوسیده ای برای فرش.
روی همین خانه های سنگی، آن جا که زمینش با کفش های سوراخ، راه می رود؛ منطقه ی ضرون است در 55 کیلومتری کوهدشت. تا همین سال های اخیر کسی از خانه های سنگی خبری نداشت؛ از کانکس های دبستانی با درهای شکسته؛ از زخم هایی که در ترک های دیوار، ناسور می شود و از کودکانی که شهرزاد دنیای کودکی شان، کوه است و سنگ.
حالا اما چند سالی می شود که برای این آبادی، آبی، سیاه نیست. عذرا شاهیوند-دهیار روستا- و همسرش، محمد سیدی، جان و دلشان آمیخته شده به ضرون؛ به ناله های کوری که میان خانه های سنگی خفه می شود؛ به مادری که سرما، آفت جانش شده و حالا عصا به تنگنایش زده تا بتواند روی درد بایستد؛ به دختر معلولی که تنها خاطر خوشش، قاب عکس پدر مرحوم است.
دل سنگ را هم آب می کنند
غمنامه های ضرون در پایگاه خبری آسوبان و خبرگزاری ها منتشر می شود. درد و دل مردم روستایی در دل سنگ، دل سنگ را هم آب می کند. حالا می گویند همان جا که یک خَیر، به قیمت 14 میلیون تومان سمعک خرید و دنیای سه ناشنوا را به حرف آورد؟ همان جا که پوریا، کودکی اش را با بیماری، بزرگ کرد؟همان جا که دانش آموزانش در کانکس درس می خوانند و آینده ساز نیستند؟
این جا همان منطقه است. حالا مردم آمده اند به امامزاده ظنور. نگاه شان می افتد روی کاغذی که نامشان را ثبت می کند برای اهدای مواد شوینده و بهداشتی. نگاه شان می افتد روی بسته بندی ها که شاید چیز دیگری هم باشد.
حسرت های پشت کوه
کوه و سنگ به آن ها یاد داده است که چگونه 40 شبانه روز را با میوه ی بلوط سیر کنند؛ که چگونه زخم کودکی را بیندازند پشت پا؟ حسرت ها و آرزوها، اما از پشت کوه می زند بیرون و آفتاب می شود؛ آن هم آفتابی که دلیل باشد.
این حسرت و آرزوها، می خواهد که دستی روی سرش بشود سایه، می رود توی شبکه های اجتماعی، آن جا از گزارش هایی می گویم که این مدت بر جان ضرون گذشت و مردم قانعش. گزارش ها در گروه «زاگرس نشینان» بارگزاری می شود.
"زاگرس نشینان" به کمک محرومین می آیند
مدیر گروه-مهندس فرید ساکی- نماینده شرکت شهرک های صنعتی کوهدشت و کارشناس دادگستری است. گروهی ساخته در واتس اپ و نخبگان و مسئولان کوهدشت را گرد هم آورده تا با هم دستی بکشند به مشکلات کوهدشت.
فرید ساکی معتقد است که شبکه های اجتماعی در فرهنگ سازی ها می تواند مؤثر باشد و حالا با همین اعضای گروهش، کار خِیر هم می کنند و می روند به منطقه ی ضرون تا یک میلیون و سیصد هزار تومان همراهی شان را اهدا کنند به تمام رنج هایی که بر آن جا می رود؛ به تمام حسرت هایی که گروه زاگرس نیشنان را مهربان کرده تا به خانه های سنگی ضرون، چراغ ببرند و یک دریچه تا از آن به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرند.
فرید ساکی خاطرات بچگی اش را مرور می کند. چشم می اندازد به جمعیتی که دور امامزاده حلقه زده اند:«از کودکی همیشه دلم می خواست دستم در کار خِیر باشد. کمک های زاگرس نشینان را جمع آوری کردم.»
حالا مواد شوینده و بهداشتی(مایع ظرفشویی، صابون، تاید، شامپو)، خریداری می شود. محمدکرم محمدی-فرماندار کوهدشت- و حجت اله رویین تن-بخشدار مرکزی کوهدشت با همراهی اداره راه و شهرسازی شهرستان کوهدشت، وسیله نقلیه این اهدا را تهیه می کنند.
د
هیار روستا، خبرنگار و فرید ساکی به نمایندگی از زاگرس نشینان به ضرون می روند. با همراهی عذار شاهیوند و همسرش، محمد سیدی در حدود 200 خانوار از مهربانی زاگرس نشینان، سهم می برند. صورتشان نونوار می شود. از دور لبخند می زنند با پرانتزی که از ته دل می خندد.
درد را به دوش کشیده اند
پیرمردها و پیرزن ها به خیال آن که پزشک هم به منطقه آمده، درد پایشان را به دوش کشیده اند و سراغ از پزشکی می گیرند که دردهایشان را ویزیت کند. فرید ساکی به رنجوریشان قول می دهد که در سفر بعدی زاگرس نشینان، پزشک های گروه- فرزاد اسکندری، صفت الله پورمظاهری و محمد صحبتی- دردهایشان را ویزیت رایگان کند.
کودکان ضرون هم، کودکی را با قرمزی و درد چشم و زخم دست، بازی می کنند؛ کودکانی که آرزوی پزشکی را در رؤیاهایشان دارند تا بشود چراغ جادوی دردهایشان و آن ها را درمان کند.
حالا کودکان به گوشه ی صحن رفته اند. نور خورشید از پشت سر، می افتد روی پیرمرد سید. دستش را به سمت امامزاده دراز می کند:«خدا شما را کمک کند.» قربان صدقه ی نوه اش می رود. حالا در دست نوه اش، یک بغل مهربانی هست و نگاهی که گره می خورد به گنبد سبز امامزاده. منبع: آسوبان