میروسلاو بلاژویچ:

ماجراجویی میروسلاو بلاژویچ در ۷۹ سالگی، چیرو عشق به فوتبال را مدیون یک راهبه زیباست

به گزارش افکارنیوز ، وقتی میروسلاو «چیرو» بلاژویچ ۱۶ ساله بود، مادرش می خواست او یک کشیش شود. با این حال به محض رسیدن پایش به صومعه به یک راهبه دل باخت و خیلی زود معلوم شد آینده او در جای دیگری انتظارش را می کشد.

فوتبال منادی حقیقی او بود: «من خیلی خوش اقبال بودم که شغلی داشتم که عاشقش بودم. » این اعتراف همیشگی کروات زادۀ بوسنی بود. حال نیم قرنی می شود که به این شغل اشتغال دارد. در زادگاهش او را مربی همه مربیان می خوانند. همچنان مادرش اساسی ترین سهم را در کسوتش دارد، چه به او راز پیشگیری از برخورد میان شخصیت های متفاوت را آموخت. دستور کار ساده بود: اگر «الف» داشت راجع به «ب» بد می گفت پیش «ب» برو و بگو «الف» جز تعریف از تو کاری نمی کند.

بلاژویچ در دنیا بیشتر از همه بخاطر مربیگری تیم کروات وحشتناک مستعد دهه ۱۹۹۰ شناخته می شود و مهارتش در مردم داری برای به دست گرفتن رشته همه آن «من» ها در اتاق رختکن و کشاندنشان به یک مسیر مشترک. بلاژویچ به تازگی در نطقی تاکید کرده: «من برای شش سال کرواسی را مربیگری کردم و یک برخورد هم بین بازیکنان پیش نیامد حتی با این که همه چیز می توانست به راحتی از هم بپاشد. »
مثلا بلاژویچ وقتی با خبر شد که آلن بوکسیچ بخاطر آن همه پرداخت خوب مطبوعاتی به داور شوکر، حال بدی دارد، پند مادرش را به کار گرفت. بنا به داستان خودش، «تصادفا» گذاشت بوکسیچ این را از زبان او بشنود که شوکر ناراحت است که چرا قادر نیست بدون کمک زوج حمله اش گل بزند. البته شوکر هرگز چنین چیزی نگفته بود ولی بلاژویچ اهمیتی نمی داد. این حربه از حسادت زوج ستاره خط حمله اش به همدیگرجلوگیری کرد.

کرواسی آن روزها یکی از بهترین تیم های جهان بود؛ با آقایی روبرت پروسینچکی، زوونیمیر بوبان و آلیوشا آسانوویچ در خط میانی، پیش و پس کشیدن روبرت یارنی در بال چپ، صخره مستحکم اسلاون بیلیچ در دفاع و اهتمام بوکسیچ، شوکر و گوران ولائوویچ در گل زدن.

آن ها در یورو۹۶ در انگلستان درخشان بودند ولی قهرمان مقدر جام، آلمان در یک چهارم نهایی حذفشان کرد، در شرایطی که ماتیاس سامر بهترین بازی اش را در «دای مانشافت» انجام داد.

۲ سال بعد کروات ها انتقامی شیرین گرفتند و تیم برتی فوگتس را در یک چهارم نهایی جام جهانی ۱۹۹۸ سه بر صفر خرد کردند. حتی با این که بوکسیچ مسابقات را به خاطر آسیب دیدگی از دست داد باز هم بلاژویچ تیم را نهایتا به یک مقام سوم رهنمون شد. تازه می توانست بهتر هم باشد اگر قهرمان بازی لیلیان تورام در نیمه نهایی نبود. فقط همان دو گلی که اسطوره فرانسوی برای تیم ملی اش زد جلوی رکورد کرواسی را برای یک پیروزی مشهور دیگر گرفت همچنان که ولائوویچ نیز یک موقعیت طلایی را در ثانیه های تلف شده بازی از دست داد.

معدود کسانی هستند که بدانند چگونه همه چیز آغاز شد. بلاژویچ مجبور شد در دهه ۱۹۶۰ پس از مهاجرت به سوئیس سرایداری کند تا به اندازه کافی فرانسوی یاد بگیرد که حرفه مربیگری را شروع کند. موفقیت در باشگاه سوئیسی سیون، ارتقاء به تیم ملی سوئیس را در پی داشت و بلاژویچ بعدا اعتراف کرد اولین خارجی بود که به این سمت می رسید اگرچه در واقع آن «کارل راپان» اتریشی، مخترع کاتناچو (یا در اصل سبک دفاعی کمربند سوئیسی. م) بود.

چیزی در بلاژویچ وجود داشت که او کماکان بسیاری از آدم ها را با چنین نکته هایی کاملا متقاعد می کرد؛ باورکردن او سخت نبود. او بهره ای قدرتمند از جذبه (کاریزما) داشت. همانند مورد بوکسیچ و شوکر، واقعیت برایش اهمیت کمتری داشت تا نتیجه اعمالش. او از مهارتهای میان-فردی اش بهره می برد تا افراد را پشت سر خود بسیج کند و بازیکن ها حاضر بودند بخاطر او کوهستان ها را درنوردند.
نتایج گاهی عالی بودند. در ۱۹۸۰ وقتی بلاژویچ به دینامو زاگرب رسید باشگاه در هرج و مرج کامل به سر می برد؛ تازه در لیگ دوازدهم شده و ۲۲ سال هیچ عنوانی نبرده بود. چیرو این را تغییر داد و دینامو بالطبع با فاصله ای بعید تاج قهرمانی یوگسلاوی را در ۱۹۸۲ بر سر گذاشت.

در ۱۹۸۳ بلاژویچ در شرایطی دشوارمتعاقب مرگ غیر منتظره مربی اسطوره ای «هینه وایزوایلر» ، زمام گراس هاپرز (سوئیس) را به دست گرفت اما تیم را در مسیر باقی نگهداشت و کمکشان کرد مقامشان را تکرار کنند. وقتی در ۱۹۸۶ پا به پریستینا گذاشت، پایتخت کوزوو اقبالی کم دوام نسبت به فوتبال را تجربه کرد که در آن ۳۰ هزار هوادار سکوها را پر می کردند.

شاید دیدگاه های سیاسی بلاژویچِ – جناح راستی و ملی گرا- خوشایند هر کسی نبوده باشد. دوستی نزدیکش با «فرانیو توجمان» رئیس جهمور نخستین و بسیار بحث برانگیز کرواسی پس از فروپاشی یوگسلاوی همانقدر مشهور است که حمایت رک وراستش از محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق ایران. اما اعتبار حرفه ای اش چنان بلندمرتبه است و توانائی اش برای پدید آوردن جوی درست در رختکن چنان شگفت انگیز، که معهذا همیشه محبوب و خواستنی باقی مانده است. هر جا که می رفت فشار در تعقیبش بود چون با حضور بلاژویچ زندگی هرگز راکد نیست و البته نیازی نیست به عادت او برای استفاده از زبان ناپاک در پس هر جمله ای اشاره شود.

فدراسیون فوتبال بوسنی و هرزگووین در سال ۲۰۰۸ پس از زیر فشار قرار گرفتن «میهو کودرو» و تدارک بسیاری از ستاره ها برای اعتصاب، به بلاژویچ روی آورد. او بیشتر کشور را پشت سر پروژه اش بسیج کرد که ماموریتی نزدیک به غیرممکن بود و با وجود این که پس از باختن به پرتغال، در یک قدمی جام جهانی ۲۰۱۰ تیم را ترک کرد اما شالوده ای برای تیمی که حالا پا به نخستین تورنمنت بزرگ این کشور، جام جهانی۲۰۱۴ برزیل گذاشته است بنیان گذاشت.

بلاژویچِ سراپا عاشق فوتبال ظاهرا نمی تواند دست از کار بکشد و حتی دو عمل جراحی – بخاطر سرطان لوزالمعده و تومور بدخیم زیر پوستی- نتوانسته جلوی او را که چون همیشه مشتاق به نظر می رسد بگیرد. تجربه او در چین و ایران مورد استقبال قرار گرفت و فصل قبل به نظر می رسید آخرین پیمانش را با نوگومتنی زاگرب (ان کی زاگرب) بسته باشد.

وقتی از چیرو خواسته شد که این باشگاه را از سقوط نجات دهد او از موفقیتش مطمئن بود. او مثل همیشه جسور و با اعتماد به نفس تاکید کرد: «تردیدی ندارم که این ماموریت موفقیت آمیز خواهد بود چون من بهترینم. » اگرچه این بار اشتباه می کرد چون ان کی زاگرب در قعر لیگ ماند و تقریبا بدون مبارزه، افتاد.

او در ماه مه ۲۰۱۳ گفت: «شاید این پایانی برای من باشد. » اما مطلقا نبود. هفته پیش کاشف به عمل امد که بلاژویچ یک ماه مانده به جشن تولد ۷۹ سالگی اش به عنوان سرمربی اسلوبودا توزلا منصوب شده است. تیمی که زمانی پرچمی پرافتخار در فوتبال بوسنی داشت و حالا در دسته دوم فرو رفته.

مطبوعات محلی از فرط هیجان دیوانه شدند وقتی اعلام کردند «چیرومانیا» (سودای چیرو) به بوسنی بازگشته است. «هدف صعود به دسته اول است و من تا پیش از آن که محقق نشود نمی روم. سرم پر از شور جوانی است و با اشتیاقی بزرگ آمده ام. » مربی کهنه کار بود که در نخستین نشست مطبوعاتی چنین داد سخن می داد. «استقبال گرم شما پیشوازی که پس از جام جهانی در کرواسی از ما به عمل آمد را به یادم می آورد. » او این ها را به هواداران توزلا گفت که هنوز چیزی عاشق عاشق اسطوره شده اند.

یکی از جذاب ترین پیامدهای این انتصاب آن است که اسلوبودا طبق برنامه در پنجم فوریه در یک دیدار دوستانه تاریخی در شهر کوپر اسلوونی به مصاف «چِروِنا زِوزِدا» یا همان ستاره سرخ معروف بلگردا می رود. این رویدادی عظیم است چون دو باشگاه برای نخستین بار است که پس از فروپاشی یوگسلاوی در ۲۲ سال قبل با هم روبرو می شوند. این خاطرات روزگار دور سپری شده را باز آوری می کند. مثل پیروزی شورانگیز ۳-۱ بر ستاره سرخ در ورزشگاه ماراکانا طی فصل ۷۷-۱۹۷۶ و انتقام بزرگ «چِروِنا زِوزِدا» با خرد کردن ۱-۹ اسلوبودا در ۱۹۸۰.

چیرو که حقیقتا مدت مدیدی آرزوی مربیگری ستاره سرخ را در سر می پرورانده، اعتراف می کند: «واقعا نمی توانم برای در آغوش گرفتن دوست قدیمم دراگان ژاجیچ صبر کنم. » ژاجیچ که مسلما بهترین بازیکن تمام دوران یوگسلاوی است امروز ریاست باشگاه بلگراد را برعهده دارد. بلاژویچ اضافه می کند: «حقیقتا چشم به راه این مسابقه هستم. خیلی خاطره انگیز خواهد شد. »

این بازی تیترهای درشتی را در سراسر جهان معطوف به خود نکرده، با این که شاید باید می کرد. ولی مطمئنا ارزشش را خواهد داشت که تا دو هفته دیگر گوشه چشمی به نتیجه آن داشته باشیم، و به آخرین ماجراجویی یکی از مسن ترین مربیان در فوتبال. چه کسی می داند؟ شاید اسلوبودا توزلا ایستگاه نهایی مربیگری بلاژویچ نباشد، کسی که سرنوشتش را مدیون یک راهبه زیباست.
در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات