کسی این خبر را باور نمی کرد و به همدیگر می گفتیم: این هم حتماً یکی از مکرها و حیله های دشمن است. بعد از چند دقیقه تعدادی زن و مرد و بچه با لباس های شیک و مرتب وارد اردوگاه شده، به طرف قاطع ۳ که حمید عراقی مسئول آنجا بود، هدایت شدند.

به گزارش افکارنیوز ، شهریور ماه سال۶۳ بود که سوت اردوگاه به صدا درآمد. همه جمع شدیم تا ببینیم دوباره بعثی ها چه حرف یا نقشه ای برایمان دارند.

مأموران بعثی گفتند: مسافران یک هواپیمای ایرانی که به عراق پناهنده شده اند به اردوگاه آمده اند تا شما را ببینند!

از این خبر تعجب کردیم. مسافران هواپیمای ایران؟ بازدید از اردوگاه؟ پناهنده… ؟

کسی این خبر را باور نمی کرد و به همدیگر می گفتیم: این هم حتماً یکی از مکرها و حیله های دشمن است. بعد از چند دقیقه تعدادی زن و مرد و بچه با لباس های شیک و مرتب وارد اردوگاه شده، به طرف قاطع ۳ که حمید عراقی مسئول آنجا بود، هدایت شدند.

ما از قاطع ۲ و اسرای قاطع ۱ نیز از دور، آنها را نگاه می کردیم. اسیری که اهل شیراز بود یکی از بستگان خود را در بین آن جمع دید و به شدت آزرده خاطر و افسرده شد، چون دوباره به فکر آزادی و بازگشت به وطن افتاده بود. بعثی ها با این ترفند می خواستند اسرا را برای وطن فروشی و پناهنده شدن تحریک کنند ولی نقشه ی آن ها ناکام ماند و از این حرکت موزیانه سودی نبردند.
در کانال تلگرام لرستان خبر عضو شوید

نظرات